مروارید آبی

مروارید آبی²
Part²⁵

یک روز بعد...
ویو لانا
ساعت چهار عصر بود
امروز لوگان مرخصی گرفته بود تا با هم بریم به تولد ویانا و ویهان تولد ساعت هشت شروع میشد ولی چون ما هنوز کادو نگرفته بودیم باید قبل تولد میرفتیم پاساژ تا کادو بگیریم
از کمد یه لباس دراوردم و گذاشتم روی تخت حولم و ورداشتم و به سمت حموم رفتم
ویو لوگان
قرار بود برای تولد بچه های جیمین بریم خونه شون
از همه شون متنفرم نمیدونم چرا.... (دوستان لانا و لوگان خبر ندارن که ویانا بچه جیمینه و شرکت اونا کاز میکنه)
از حموم درومدم و یه کت شلوار مشکی (عکسش و میزارم) پوشیدم عطرم و زدم و گوشیم و کیف پول و سوئیچ ماشین و ورداشتم و از اتاق اومده بودم بیرون
توی هال منتظر مامانم بودم که اجوما اومد سمتم
: ماشالا... عین دوست بابات تیپ زدی
= (پوکر فیس) حالا چرا دوست بابام؟
: چون اینجوری تیپ میزد (پوکر فیس)
= (پوکر فیس) ممنون
+خب.. بریم لوگان؟
= به به چه خوشگل کردی شمااا
+ ماشالا کپی تهیونگ تیپ زدی(خنده)
= تهیونگ؟
+ ها؟
= تهیونگ کیه؟
+ امروز باهاش اشنا میشی
=میگم کیه؟
+ دوست دوران جوونی بابات
ویو لوگان تو دلم داشتم خدا خدا میکردم که اون نباشه فقط
پشت سر مامانم داشتم راه میرفتم که به ماشین رسیدیم ماشین و باز کردم و در و برای مامانم باز کردم که یه لبخندی بهم زدم وقتی نشست اروم درو بستم و خودم نشستم
به سمت یه پاساژ بزرگ و معروف روندم حدود بیست مینی با عمارت فاصله داشت
تو پارکینگ پارک کردم و با مامان پیاده شدیم
داشتم پشت سر مامانم راه میرفتم که یلحظه وایساد و برگشت بهم نگاه کرد
+ ببینم مگه بادیگاردی اینجوری میکنی گل پسر؟
=(خنده) آدم جلوی مامانش که راه نمیره
ویو لانا
دست لوگان و گرفتم و بغل خودم هولش دادم
+بغلم راه بیا
=ای به چشم
+بنظرت چی بخریم؟
= چه میدونم میخوای برای دخترش یه گردنبد بخر برای پسرشم یه.... وای نمیدونممممم
+ایخداااا
باشه حالا بیا بریم برای دخترش یه گردنبد طلا بخریم
= طلا؟ (تعجب)
بقیه تو کامنت!


#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
#میکس_کره_ای #کلیپ_کره_ایی
دیدگاه ها (۴)

مروارید آبی²Part²⁶ویو لوگانبا مامان به یه کافه قدیمی رسیدیمو...

مروارید آبی²Part ²⁷✓ اومدننننننن ویو یوناهمه مون نگاه به در ...

https://wisgoon.com/bts77bhفالو شه#رمان #فیک #سناریو #واکنشا...

هفتمین عشق Part52 همه اعضا با هم: پشمانمان +اره... حالا من خ...

سه پارتی. وقتی قبلا دوستش داشتی اما

پارت ۷ویو ات: بلاخره رسیدیم به پارک داپسان و جنگکوک رفت بیل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط