در همین حال ژان و لیژان به دنبال جواب بودن ژان گفت

در همین حال ژان و لیژان به دنبال جواب بودن ژان گفت
ژان..این جواب ساده ای نیست باید تو کتاب های ممنوع باشه

لیژان..اما اگه گیر بیوفتیم چی

ژان..من یه فکری دارم

ژان رفت پیش لئوولی

ژان..من یه سوال دارم میتونم بپرسم

لئوولی.. من خیلی سرم شلوغ وقت ندارم

ژان.. بزار برات چای بریزم

لئوو .. من چای ای که غریبه ها برام بریزن نمیخورم

ژان .. منکه غریبه نیستم بعدشم تو اول چایمو بخور بعد باهم دوست میشیم

لئوو..من نیازی به دوست ندارم

ژان داشت بزور براش چای میریخت و ازیتش میکرد که لیژان از اون ور کلید کتاب خانه ممنوع را برداشت همینکه برداشت به ژان لایک نشون داد و ژان فهمید که برداشته

ژان..میدونی لئوو من شیرینی های خوشمزه ای درست میکنم اما عمرن برای ادم های سردی مثل تو درست کنم میدونی چیه من باید خیلی احمق باشم که بخوام باتو دوست بشم تو به دوست نیاز نداری تو به یه مشعل اتیش نیاز داری که یختو اب کنی

لئوو.. وراج وقتمو گرفت
دیدگاه ها (۰)

پارت ۱۲ژان..نباید تنهایی بریم حالا که بخاطره چن ژه یوان میری...

پارت۱۳پادشاه از بس عصبانی شود به ژان و لئوولی پنجاه تا ضرب ش...

لی هن مخفیانه رفت پیش شوکای اونا به اقامتگاه ییبو دعوت کرد ...

تویه راه ژان به لیژان وانگ گفت ژان.. بنظرت کی معمارا درست جو...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p84همگی تو جنگ بودن که نور اسمان باعث شد همه متوقف بشن و نگا...

p..86لیژان و دینگ یوشی متوجه خراب شدن هوا شدن باد بدی میوزی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط