خیلی گریه کردم.
خیلی گریه کردم.
برای همه چیز گریه کردم.
برای تمام چیزهایی...
که در خودم دوست نداشتم.
برای حماقتهای ناخودآگاهی
که مرتکب شده بودم
و تمام چیزهایی...
که وقتی عقلرس شده بودم
فکر میکردم هرگز گم نمیشوند.
برای تمام زندگیام گریه کردم...
شاید...
باید یک بار به خاطر همهچیز گریه کرد.
آن قدر که اشکها خشک شوند.
باید این تن اندوهگین را چلاند.
برای همه چیز گریه کردم.
برای تمام چیزهایی...
که در خودم دوست نداشتم.
برای حماقتهای ناخودآگاهی
که مرتکب شده بودم
و تمام چیزهایی...
که وقتی عقلرس شده بودم
فکر میکردم هرگز گم نمیشوند.
برای تمام زندگیام گریه کردم...
شاید...
باید یک بار به خاطر همهچیز گریه کرد.
آن قدر که اشکها خشک شوند.
باید این تن اندوهگین را چلاند.
۱۰۸.۹k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.