از وقتی خیلی کوچیک بودم هر موقع قهر می کردم بابا به هر رو

از وقتی خیلی کوچیک بودم هر موقع قهر می کردم بابا به هر روشی سعی می کرد منو بخندونه. چون خیلی قلقلکی بودم، تلاشم برای اینکه خندم نگیره بی فایده بود و آخرش می باختم.
صورتم که باز می شد داد می زد: دیدی؟
دیدی بالاخره با اون اخمات خندیدی؟
بعدها بیشتر تلاش کردم نخندم٬ حتی یک بار وسط خندوندن و خندیدنم گریه ام گرفت... اون وقت بود که هم من، هم بابا فهمیدیم نقطه ی مقابل ناراحتی٬ خندیدن نیست. می شه وسط خنده هات صورتت جمع شه و گریه کنی وقتی اندوه کهنه ای رو کامل از سینه ات بیرون نکردی.
دیدگاه ها (۱)

بدنم زجر می‌کشد.پوست تنم درد می‌کندسینه‌ام...دست و پایم، سرم...

خیلی گریه کردم.برای همه چیز گریه کردم.برای تمام چیزهایی‌...ک...

یه بار براش نوشتم :من فکر میکنم همیشه کسایی که فراموشی میگیر...

اگر تو نمی آمدیپنجره بسته می ماندرودخانه یخ می بستگل نرگس بو...

پارتت هفدهم ببخشید قشنگام که یه مدت نبودم واقعا شرایطش رو ند...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭³ دسستم رو گذاشتم روی دستش که مث چی...

درخواستی🖤🩸🩸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط