part

part²

صدای خنده‌ی مرد هنوز توی گوشش زنگ می‌زد.
انگار یکی با چکش داشت رو قلبش می‌کوبید.
نفس‌هاش دیگه آروم نبود. تند، سنگین، داغ.

دستش هنوز روی در بود، اما تنش می‌لرزید.
نه از سرما. از خشم.
رگ گردنش از شدت عصبانیت زده بود بیرون.
چشماش پر خون شده بودن.

دستش مشت شد.
تا یه قدمیِ دیوونه شدن فاصله داشت.

_"چطور تونستی... چطور تونستی بری پیش یه مرد دیگه...؟"

زیر لب زمزمه کرد، اما اون صدا، صدای جئون نبود.
صدای کسی بود که دلش هزار بار شکسته بود.

سرشو به آرومی به دیوار کنار در تکیه داد.
چشم‌هاشو بست. اما صدای اون خنده، دوباره توی گوشش پیچید.
و خنده‌ی اون مرد مثل یه سیلی خورد تو صورتش.

بی‌اختیار، دستشو بلند کرد و با یه ضربه‌ی محکم، کوبید تو دیوار.

«لعنتی...»

یکی از محافظ‌هاش که ته راهرو ایستاده بود، جلو اومد.

«رئیس؟ حالتون خوبه؟»

با چشم‌هایی که از خشم برق می‌زد، نگاش کرد.
مثل یه حیون زخمی بود.
اما حیونی که هنوز قدرت گاز گرفتن داشت.

«برو پایین. هیچ‌کس حق نداره طبقه‌ی چهارم بیاد. حتی پلیس.»

محافظ با تعجب، اما سریع سر تکون داد و رفت.

جئون دوباره به در نگاه کرد.

_"می‌خوای فرار کنی؟ باشه...
اما بدون، از من نمی‌تونی فرار کنی.
من همون‌قدری که عاشقتم، خطرناک‌م."

با قدم‌هایی آروم، دور شد.
اما ذهنش دیگه جای آرومی نبود.
هیچ حرفی... هیچ لبخندی... دیگه کافی نبود.
ا.ت زخمش کرده بود. عمیق.
و جئون، مردی نبود که زخم بخوره و ساکت بمونه.

دستور داد:

«اسم اون مردو، موقعیتش، سابقه‌ش، همه چی.
تا فردا شب، می‌خوام بدونم کیه و چی از این دختر می‌خواد.»

مردی که همراهش بود، سری تکون داد:

«چشم رئیس.»

اون شب، جئون نخوابید.
تا صبح، تو دفتر مخصوصی که تو ساختمون اصلی مافیای روسیه بهش داده بودن، قدم زد.

جلوی پنجره، ایستاد و به آسمون برفی نگاه کرد.
با خودش زمزمه کرد:

_"ا.ت...
فکر کردی تموم شد؟
نه عزیزم... این تازه شروعشه."
دیدگاه ها (۴)

فصل دوم: شروعی به نام نفرت و پایانی به نام عشق ...

/ناشناس/

black flower(p,267)

شوهر دو روزه. پارت۸۲

Part 4 — No escapeفلیکس سرشو بلند کرد، یه لحظه به مرد زل زد،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط