دارم میبینمش ....
دارم میبینمش....
ولی حرفی نمیزنم....
تو دلم پر حرفه اما انگار به دهنم چسب زدن و بستنش.....
سرمو میارم پایین وبا انگشتای دستم بازی میکنم...
دلم میخواد بپرم بغلش و انقدر گریه کنم که تموم دلتنگیام بر طرف شه....
اره من دلتنگش بودم....
خیلی دوسش داشتم...
و هنوزم دارم....
با دستش موهاشو پشت گوشش فرستادو زبونشو رو لباش کشید و خیسشون کرد...
عادت داشت وقتی میخواست حرف بزنه این کارو میکرد....
انقدر عاشقشم که بعد ۵سال دوریم هنوز عادتاش یادمه....
ولی...
ی لحظه....
دوباره نگاهمو به دستاش دادم.....
اون....
ماتم برده بود....
اون گفت عاشقمه اما حالا ازدواج کرده بود....
با مرد دیگه ای....
نگاش کردم انگار عادت هاش عوض شده بود...
حرفی نزد...
نمیدونم چرا....
ولی فقط بهش گفتم خشبخت شی ....
و اون مکانو ترک کردم.....
به خونه برگشتم...
خدمو روی تخت انداختم...
همه چیز برام سیاه شد.....
و مرگ پایان غم انگیز زندگی انسان ها..
.
.
کپی ممنوع🚫
ولی حرفی نمیزنم....
تو دلم پر حرفه اما انگار به دهنم چسب زدن و بستنش.....
سرمو میارم پایین وبا انگشتای دستم بازی میکنم...
دلم میخواد بپرم بغلش و انقدر گریه کنم که تموم دلتنگیام بر طرف شه....
اره من دلتنگش بودم....
خیلی دوسش داشتم...
و هنوزم دارم....
با دستش موهاشو پشت گوشش فرستادو زبونشو رو لباش کشید و خیسشون کرد...
عادت داشت وقتی میخواست حرف بزنه این کارو میکرد....
انقدر عاشقشم که بعد ۵سال دوریم هنوز عادتاش یادمه....
ولی...
ی لحظه....
دوباره نگاهمو به دستاش دادم.....
اون....
ماتم برده بود....
اون گفت عاشقمه اما حالا ازدواج کرده بود....
با مرد دیگه ای....
نگاش کردم انگار عادت هاش عوض شده بود...
حرفی نزد...
نمیدونم چرا....
ولی فقط بهش گفتم خشبخت شی ....
و اون مکانو ترک کردم.....
به خونه برگشتم...
خدمو روی تخت انداختم...
همه چیز برام سیاه شد.....
و مرگ پایان غم انگیز زندگی انسان ها..
.
.
کپی ممنوع🚫
۲۴.۸k
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.