قلب سنگی
پارت ۲
شنیدم یکی از خدمتکاراش به تازگی مرده و نیاز به یه خدمتکار جدید و قابل اعتماد داره میتونی با نقش یه خدمتکار بری تو خونش و یجوری باید بهش نزدیک بشی اگه قبول کنی پول خیلی خوبی قراره بگیری بابتش
با یه نگاه علامت سوالی بهش نگاه کردم
ا/ت:چقدر؟
به صندلیش تکیه داد و بهم خیره شد و گفت:اونقدری که بتونی باهاش کاری که میخواییو انجام بدی
پس یعنی مبلغ زیادیه کار سختی به نظر نمیرسه به هرحال من خیلی قوی تر از این حرفام با پوزخند بهش نگاه کردم
ا/ت:قبوله ولی یه سوال ؟
مینهو:بپرس
ا/ت:چجوری با شما در ارتباط باشم ؟
مینهو:با تلفن و اگه یه وقت اتفاقی برات بیفته یه سری جاسوس اطراف عمارتش دارم که هواتو دارن
ا/ت:خیلی خب قبوله از کی باید شرو کنم کارو
لبخندی کمرنگی بهم زد و گفت:همین امروز
متعجب بهش نگاه کردم و با صدای تقریبن بلند گفتم
ا/ت:چییی؟
مینهو:کار امروزو نباید بندازیم فردا
بعد گفتن حرفش سری یه برگه گذاشت جلوم و گفت:به این شماره زنگ بزن
گوشیمو در آوردم و زنگ زدم به شماره ای جلوم بود بعد از دوتا بوق جواب داد
علامت دستیار جونگکوک (*)
*الو
ا/ت:الو عمارت آقای جئون؟
*بله بفرمایید
ا/ت:به خدمتکار احتیاج داشتید
*درسته ساعت 2 به آدرسی که میفرستم بیاید
و بعد قطع کرد
مرتیکه مغرور فک کرده کیهه حیف به این پول احتیاج داشتم مگرنه الان زنگ میزدم فحش بارونش میکردم بعد از دفتر رئیس اومدم بیرون و رفتم تا سوار تاکسی بشم و برم به همون آدرسی که فرستاده بودن وقتی پیاده شدم چشمم خورد به اون عمارت بزرگ که جلوم بود انگار قصر بود کاملن مشکی بود و وسط یه جنگل تقریبن بیرون از شهر بود از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل عمارت در زدم و منتظر موندم که یه خانوم تقریبن پیری درو باز کرد لبخندی زدم و گفتم
ا/ت:سلام خانوم من برای کار اومدم با آقای جئون کار داشتم
که رفت کنار و درو کامل باز کرد رفتم داخل واووو واقعن خیلی قشنگ بود
شنیدم یکی از خدمتکاراش به تازگی مرده و نیاز به یه خدمتکار جدید و قابل اعتماد داره میتونی با نقش یه خدمتکار بری تو خونش و یجوری باید بهش نزدیک بشی اگه قبول کنی پول خیلی خوبی قراره بگیری بابتش
با یه نگاه علامت سوالی بهش نگاه کردم
ا/ت:چقدر؟
به صندلیش تکیه داد و بهم خیره شد و گفت:اونقدری که بتونی باهاش کاری که میخواییو انجام بدی
پس یعنی مبلغ زیادیه کار سختی به نظر نمیرسه به هرحال من خیلی قوی تر از این حرفام با پوزخند بهش نگاه کردم
ا/ت:قبوله ولی یه سوال ؟
مینهو:بپرس
ا/ت:چجوری با شما در ارتباط باشم ؟
مینهو:با تلفن و اگه یه وقت اتفاقی برات بیفته یه سری جاسوس اطراف عمارتش دارم که هواتو دارن
ا/ت:خیلی خب قبوله از کی باید شرو کنم کارو
لبخندی کمرنگی بهم زد و گفت:همین امروز
متعجب بهش نگاه کردم و با صدای تقریبن بلند گفتم
ا/ت:چییی؟
مینهو:کار امروزو نباید بندازیم فردا
بعد گفتن حرفش سری یه برگه گذاشت جلوم و گفت:به این شماره زنگ بزن
گوشیمو در آوردم و زنگ زدم به شماره ای جلوم بود بعد از دوتا بوق جواب داد
علامت دستیار جونگکوک (*)
*الو
ا/ت:الو عمارت آقای جئون؟
*بله بفرمایید
ا/ت:به خدمتکار احتیاج داشتید
*درسته ساعت 2 به آدرسی که میفرستم بیاید
و بعد قطع کرد
مرتیکه مغرور فک کرده کیهه حیف به این پول احتیاج داشتم مگرنه الان زنگ میزدم فحش بارونش میکردم بعد از دفتر رئیس اومدم بیرون و رفتم تا سوار تاکسی بشم و برم به همون آدرسی که فرستاده بودن وقتی پیاده شدم چشمم خورد به اون عمارت بزرگ که جلوم بود انگار قصر بود کاملن مشکی بود و وسط یه جنگل تقریبن بیرون از شهر بود از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل عمارت در زدم و منتظر موندم که یه خانوم تقریبن پیری درو باز کرد لبخندی زدم و گفتم
ا/ت:سلام خانوم من برای کار اومدم با آقای جئون کار داشتم
که رفت کنار و درو کامل باز کرد رفتم داخل واووو واقعن خیلی قشنگ بود
- ۵.۷k
- ۲۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط