نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم...بغش کردم که اونم منو تو بغل
نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم...بغش کردم که اونم منو تو بغلش گرفت..
جیمین: ا.ت اون طوری که فکر میکنی نیست.
ا.ت: اون... منو دوست نداره.
جیمین: نه..اون
دیگه نذاشتم ادامه حرفشو بزنه که گل رو پرت کردم زمین و به طرف اسانسور رفتم..
رفتم به پشت بوم..
ا.ت: کیم سوکجین ازت هققق ازت بدم میاد.
رفتم روی لبه نشستم"
جین ویو*
جین: ولی گمونم من ازش خوشم میاد.
نامجون: پس باید احساستو بهش بگی.
در اتاق با شتاب باز شد*
جیمین: جین...ا.تتتتت
جین: چی شده؟؟؟
جیمین: اون پشت در بود و حفات رو شنید اما جاهای اشتباهشو
جین: الان کجاستتتتت
جیمین: رفته پشت بومممم
سریع شروع کردم به دویدن...در پشت بوم رو باز کردم که دیدم نشسته روی لبه..
جین: ا.تتتتتت
ا.ت: هققق نزدیکم نیااا
جین: عزیزم بیا پایین.
ا.ت: نه هقق...تو..تو بامن بازی کردی.
جین: ن..نه اشتباه میکنی .
ا.ت: نه برووو..هق من ازت بدم میاد.
به طرفش رفتم و دستشو گرفتم...خواست دستمو پس بزنه که محکم گرفتمش و بغلش کردم.
ا.ت: ولم کنننننن هق
جین: دوست دارم
ا.ت: چ..چی هق
جین: تو حرف منو کامل نشنیدی...من دوست دارم.
ا.ت: از کجا بدونم که اینبار راست میگی؟
از کارم مطمئن نبودم ولی چشامو بستم و لبامو رولباش گزاشتم ا. ت هم اولش تعجب کرد و بعد همکاری کرد راستش من برای اولین بار بعد 3سال با ا. ت بودن یه کیس رفتم💗
نویسند♡Jon at
جیمین: ا.ت اون طوری که فکر میکنی نیست.
ا.ت: اون... منو دوست نداره.
جیمین: نه..اون
دیگه نذاشتم ادامه حرفشو بزنه که گل رو پرت کردم زمین و به طرف اسانسور رفتم..
رفتم به پشت بوم..
ا.ت: کیم سوکجین ازت هققق ازت بدم میاد.
رفتم روی لبه نشستم"
جین ویو*
جین: ولی گمونم من ازش خوشم میاد.
نامجون: پس باید احساستو بهش بگی.
در اتاق با شتاب باز شد*
جیمین: جین...ا.تتتتت
جین: چی شده؟؟؟
جیمین: اون پشت در بود و حفات رو شنید اما جاهای اشتباهشو
جین: الان کجاستتتتت
جیمین: رفته پشت بومممم
سریع شروع کردم به دویدن...در پشت بوم رو باز کردم که دیدم نشسته روی لبه..
جین: ا.تتتتتت
ا.ت: هققق نزدیکم نیااا
جین: عزیزم بیا پایین.
ا.ت: نه هقق...تو..تو بامن بازی کردی.
جین: ن..نه اشتباه میکنی .
ا.ت: نه برووو..هق من ازت بدم میاد.
به طرفش رفتم و دستشو گرفتم...خواست دستمو پس بزنه که محکم گرفتمش و بغلش کردم.
ا.ت: ولم کنننننن هق
جین: دوست دارم
ا.ت: چ..چی هق
جین: تو حرف منو کامل نشنیدی...من دوست دارم.
ا.ت: از کجا بدونم که اینبار راست میگی؟
از کارم مطمئن نبودم ولی چشامو بستم و لبامو رولباش گزاشتم ا. ت هم اولش تعجب کرد و بعد همکاری کرد راستش من برای اولین بار بعد 3سال با ا. ت بودن یه کیس رفتم💗
نویسند♡Jon at
۱.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳