من ماندهام مهجور از او

‌‌‌
من مانده‌ام مهجور از او 
بیچاره و رنجور از او  

گویی که نیشی دور از او 
در استخوانم می‌رود.
دیدگاه ها (۱)

این‌ خودِ شمایید اجازه خیانت ‌می‌دهید شمایید کهبه اسم علاقه ...

‌‌‌تا روزی که بوددست هایش بوی گل سرخ می داداز روزی که رفتگل ...

از بیقراری ها و دلتنگی هاش که بگذریم،گاهی و بیگاه دیدناش خوب...

‌‌‌می نشینم لب حوضگردش ماهی ها،روشنی، من، گل، آب،پاکی خوشه ی...

🧡ای ساربان! آهسته رو کآرام جانم می‌رودوآن دل که با خود داشتم...

به.یادگاری.برای.عزیز.ازدست.داده.ام

ای ساربان! آهسته رو کآرام جانم می‌رودوآن دل که با خود داشتم،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط