چی یعنی

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁶
- چی...؟ یعنی....
+اره من دوستت دارم....
-....
+فراموشش کنید!.....سرورم.
و رومو کردم سمت پنجره ی کالسکه و دیگه حرفی بینمون ردو بدل نشد
-″یعنی اون اینهمه مدت دوستم داشت؟راستش دروغ نگم تعجب کردم! من حس خاصی بهش ندارم...اما نمیگم بهش جذب نشدم...اون منو یاد....ولش کن! فقط یه وابستگیه چیزی نیست......رسیدیم.....خواستم بهش بگم که دیدم با صورت پر از اشک خوابش برده...ناز...نه! از افکارم خارج شدم و رفتم و براید استایل بغلش کردم و بردمش داخل اتاق رو تخت و رفتم پایین″
+″وقتی بیدار شدم دیدم تو اتاق خودمونم رفتم بیرون توی حیاط که دیدم باغچه همونطوریه و کوکی داخلشه.... خداروشکر همچی به حالت....نه حس میکنم یه دردرسرایی داره شروع میشه اوه نه!نامه اکه تا الان ارسالش کرده بود چی؟ دوان دوان به سمت اتاق مطالعه ی جونگ کوک رفتم و با شتاب بازش کردم که قیافه متعجبی گرفت″
-در زدن......
+نامه؟نامه رو ارسال کردین؟
-اره....چند دقیقه پیش رفت(سرد)
+اهههههههه(داد)
-حالا که پرسیدنت تمام شد برو و برای جشن تاج گذاری اماده شو....
+″رفتم بیرون″
(شب)
+لباس بسیار سلطنتی و گلدوزی شده ایی رو پوشیدم و تاج ملکه که همون روز عروسی گذاشته بودن روسرم رو گذاشتم و گردنبندی که روز کریسمس جونگ کوک بهم دادو انداختم و رفتم بیرون
×ا.ت...مثل همیشه زیبایی(لبخند بی حال)
+ممنونم عزیزم... همچنین...حالت خوبه؟
×نمیدونم......نگران بچمم
+امیدوارم همچی درست پیش بره....
×امیدورام...
دیدگاه ها (۴)

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁷+″رفتم داخل تالار اصلی که دیدم مرد...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁸که یهو دیدم یه مرد سیاه پوش وارد ق...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁵داشتم بهش نگاه میکردم که خدمتکارا ...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁴+خنده ی ریزی کردم که دیدم از قیافش...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟒عشق مافیاویو بورام ساعت 8:30 از تخت اومدم بیرون یه دوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط