که یهو دیدم یه مرد سیاه پوش وارد قصر شدقیافش خیلی اشنا بود اما ...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁸
که یهو دیدم یه مرد سیاه پوش وارد قصر شد....قیافش خیلی اشنا بود اما باید میومد نزدیک تر....میتونستم از نگاه جونگ کوک تنفر رو بخونم اینکه″قصد داره حمام خون راه بندازه″ خیلی نگران شدم....یعنی این همون جانگ شیکه؟
(علامت همون سیاه پوش~)
~به به پادشاه مملکت بریتانیا خیلی قابل ستایشه دیدنت شاه جونگ کوک(خنده تمسخر امیز بلند)
-وقتی قیافه نحست اینجا نمایان شده یعنی نامه ام به دستت رسیده...درسته؟(نیشخند،عصبی)
+اینجا چه خبره؟(رو به جونگ کوک)
~اوه ا.ت! مشتاق دیدار...یادته تو نامه چی بهت گفتم؟ خب الان خوشحالی؟ داره کم کم عزیزات پر پر میشنا!(خنده بلند)
+خفه شو عوض*ی حرو*مزاده(عصبی داد)
~هوپ هوپ...توی قنادی که انقدر بد دهن نبودی!
+قنادی...؟تو...تو همون....همون سیاه پوشه بودی؟(لکنت،عصبی)
~میدونستم باهوشی!
+″بعد از این کلاهشو در اورد و صورتش معلوم شد....آه!نصف صورتش....نصف صورتش سوخته بود.....لعنتی عوض*ی چی از جونمون میخواد ″
-میبینم که اون سگ وفادارتو با خودت نیاوردی؟(نیشخند) نکنه ترسید و نیومد؟
~نه! اتفاقا با یه گله گربه وحشیِ وحشی تو راهن!مگه تو برای جنگ اماده نشدی؟(خنده بلند،تمسخر امیز)

(ببخشید دیر شد..شرمنده)
دیدگاه ها (۰)

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁹-فکر نمیکنی؟ جنگ اونم توی روز تاج ...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁷⁰~خب.... از اون موقع به بعد مادرم ه...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁷+″رفتم داخل تالار اصلی که دیدم مرد...

𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃𝐏𝐚𝐫𝐭:⁶⁶- چی...؟ یعنی....+اره من دوستت دار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط