قشنگترین اشتباه من 🖤🙂PT13
شوگا : دلم برات تنگ شده بود توله
ا.ت : منممممم ولی اوپااا هنوزم بغلت بهترین حس رو میده
ته : جالبه به منم همین رو میگفتی
کوک : اره دقیقا به منم
ا.ت : شما فرق دارید شوگا هیونگم یه چیز دیگست قربونش برمممم
شوگا : ببوس دستم رو
ا.ت : دیگه پرو نشو هیونگ
سوفی : سلام
شوگا : علیک
سوفی : 😒
شوگا : قیافه نداری قیافه میگیری
سوفی : برو بابا شاس.ول
شوگا : عنتر خانم
سوفی : من میرم کلاس نمیخوام این گو. خان رو ببینم 😒
شوگا: برو نمبینمت
ا.ت : اع بسه
کوک : ا.ت
ا.ت : جونم
کوک : خونه رفتی واسا کارت دارم
ا.ت: بوش
جیمین : خوش میگذره بدون من ؟
ا.ت : یاااا جیمین هیونگ نبودی خیلی دنبالت گشتم
جیمین : اره یه مدت مریض بودم
ا.ت : اااا الان خوبی
جیمین : اره کوچولو
ا.ت : من برم فعلا
همه با هم : فعلا
(ویو ا.ت)
وای خیلی خستم دارم میمیرم
م. ا.ت : ا.ت دخترم
ا.ت : اینجا چی کار میکنی ؟
م. ا.ت : حرف بزنیم دخترم
ا.ت : فقط یه ربع
م.ا.ت : باشه دخترم
ا.ت : خوب بگو
م. ا.ت : ببین منم کوک رو دوس دارم ولی تو رو بیشتر بارو کن نمیتونم بزارم بهش نزدیک بشی تو دختر منی میدونی ک بعد مرگ مادرش من برا کوک مادر کردم ولی تو از گوشت خونم خودی دخترم نمیتونم ببینم میترسی نمیتونم ناراحتیت رو ببینم ا.ت قشنگ اگر هیچ کدوم از این اتفاق ها نمیافتاد من هرگز اینطوری نمیکردم ولی خوب دست خودم نیست من مادرم مادر
ا.ت : خودت خوب میدونی چقدر کوک رو دوست دارم مامان من اون موقع ام التماستون کردم گفتم کوک رو نفرستید بره ولی هیچ کس به حرف گوش نداد من کوک رو خیلی دوس دارم اولش با خودم گفتم شاید به حس بچه گانس ولی ن اینطور نبود من عاشق کوک بودم ولی شما عشقم رو ازم جدا کردید بدون اینکه بزارید ازش بپرسم چرا چرا اون کار رو کرده
م. ا.ت : میدونم منم مثل تو فکر میکردم نمیدوستم انقدر دوسش داری عزیزم ولی لطفا خودت رو از ما دور نکن برگرد خونه من قول میدم کاری نکنم از کوک هم عذرخواهی میکنم اینطور هر چی درست میشه باشه بیا خونه خواهش میکنم دخترم
کوک : خاله هلن ....
ادامه داره ...
ا.ت : منممممم ولی اوپااا هنوزم بغلت بهترین حس رو میده
ته : جالبه به منم همین رو میگفتی
کوک : اره دقیقا به منم
ا.ت : شما فرق دارید شوگا هیونگم یه چیز دیگست قربونش برمممم
شوگا : ببوس دستم رو
ا.ت : دیگه پرو نشو هیونگ
سوفی : سلام
شوگا : علیک
سوفی : 😒
شوگا : قیافه نداری قیافه میگیری
سوفی : برو بابا شاس.ول
شوگا : عنتر خانم
سوفی : من میرم کلاس نمیخوام این گو. خان رو ببینم 😒
شوگا: برو نمبینمت
ا.ت : اع بسه
کوک : ا.ت
ا.ت : جونم
کوک : خونه رفتی واسا کارت دارم
ا.ت: بوش
جیمین : خوش میگذره بدون من ؟
ا.ت : یاااا جیمین هیونگ نبودی خیلی دنبالت گشتم
جیمین : اره یه مدت مریض بودم
ا.ت : اااا الان خوبی
جیمین : اره کوچولو
ا.ت : من برم فعلا
همه با هم : فعلا
(ویو ا.ت)
وای خیلی خستم دارم میمیرم
م. ا.ت : ا.ت دخترم
ا.ت : اینجا چی کار میکنی ؟
م. ا.ت : حرف بزنیم دخترم
ا.ت : فقط یه ربع
م.ا.ت : باشه دخترم
ا.ت : خوب بگو
م. ا.ت : ببین منم کوک رو دوس دارم ولی تو رو بیشتر بارو کن نمیتونم بزارم بهش نزدیک بشی تو دختر منی میدونی ک بعد مرگ مادرش من برا کوک مادر کردم ولی تو از گوشت خونم خودی دخترم نمیتونم ببینم میترسی نمیتونم ناراحتیت رو ببینم ا.ت قشنگ اگر هیچ کدوم از این اتفاق ها نمیافتاد من هرگز اینطوری نمیکردم ولی خوب دست خودم نیست من مادرم مادر
ا.ت : خودت خوب میدونی چقدر کوک رو دوست دارم مامان من اون موقع ام التماستون کردم گفتم کوک رو نفرستید بره ولی هیچ کس به حرف گوش نداد من کوک رو خیلی دوس دارم اولش با خودم گفتم شاید به حس بچه گانس ولی ن اینطور نبود من عاشق کوک بودم ولی شما عشقم رو ازم جدا کردید بدون اینکه بزارید ازش بپرسم چرا چرا اون کار رو کرده
م. ا.ت : میدونم منم مثل تو فکر میکردم نمیدوستم انقدر دوسش داری عزیزم ولی لطفا خودت رو از ما دور نکن برگرد خونه من قول میدم کاری نکنم از کوک هم عذرخواهی میکنم اینطور هر چی درست میشه باشه بیا خونه خواهش میکنم دخترم
کوک : خاله هلن ....
ادامه داره ...
۵.۹k
۰۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.