قشنگ ترین اشتباه من 🙂🖤pt14
کوک : خاله هلن من خیلی معذرت میخوام هم از تو هم از ا.ت ولی مجبور بودم من خیلی خیلی معذرت میخوام ببخشید میدونم هیچ وقت هیچ کدومتون من رو نمیبخشید ولی من مجبور بودم من فقط میخواستم یه بار فقط یه بار مامانم رو ببینم ولی بزرگ ترین اشتبام رو انجام دادم من .... من ا.ت رو دوست دارم ولی مجبور بودم
م. ا.ت : کوک ... کی مجبورت کرده ؟ کی اینکارو از خواست ؟
ا.ت :کوک تو خوبی
کوک : من باید برم
ا.ت : کوک وایسا کوککک
م. ا.ت : برو دنبالش واینسا
ا.ت : باش
* دویدن *
ا.ت : کوککک کوکی واسا
کوک : ا.ت نیا دنبالم
ا.ت : بابا وایسا
( کوک سوار ماشینش شد و رفت )
ا.ت : کوکککک وایساااا لعنتی وایسااااا با تو اممم
(2 روز بعد )
*دینگ دینگ*
ته : سلام خوبی
ا.ت : به نظرت خوبم
ا.ت : سلام بچه ها
جیمین : ا.ت بهتر شدی ؟
سوفی : خوشاومدی
شوگا : خوب چی شد ؟
ا.ت : الان دو روز شده از کوک هیچ خبری نیست من واقعا نگرانشم دارم دیونم میشم تورخدا یکی یکاری کنه
ته : من بالای 20 بار بهش زنگ زدم جواب نمیده
شوگا : من رفتم خونش نبود شرکت هم رفتم اونجا ام رفته دو روزه
جیمین : از کشور ام خارج نشده پاسپرت ایناش تو خونه است خدمتکار ها گفتن اخرین بار ک دیدنش پریروز بوده
سوفی : منم چیزی ندارم بگم
ا.ت : خودم همه جا رو گشتم دارم دیونه میشم
جیمین : ببخشید بچه ها گوشیم زنگ میخوره
شوگا : میگم تنها جای ک نگشتیم کجاست ؟
ته : من چه بدونم والا من فقط 4 روز اون رو میشناسم
سوفی : بچه ها
همه با هم :هوم ؟
سوفی : یه جای به ذهنم میرسه ولی خوب ... شک دارم اونجا باشه
ا.ت : کجا ؟
سوفی : باغی ک رفته بودم همونی ک وقتی بچه بودم همونی ک همه اتفاق ها از اونجا شروع شد
جیمین : بچه ها !
جیمین : مامانم بود ... گفت ... جنازه کوک... رو تو ...رود خونه پیدا کردن
ا.ت : چی ؟! من...
سوفی : ا.تتتتت
ته : ا.ت ... .وای خدا یکی زنگ بزنه امبولانس
ادامه داره...
م. ا.ت : کوک ... کی مجبورت کرده ؟ کی اینکارو از خواست ؟
ا.ت :کوک تو خوبی
کوک : من باید برم
ا.ت : کوک وایسا کوککک
م. ا.ت : برو دنبالش واینسا
ا.ت : باش
* دویدن *
ا.ت : کوککک کوکی واسا
کوک : ا.ت نیا دنبالم
ا.ت : بابا وایسا
( کوک سوار ماشینش شد و رفت )
ا.ت : کوکککک وایساااا لعنتی وایسااااا با تو اممم
(2 روز بعد )
*دینگ دینگ*
ته : سلام خوبی
ا.ت : به نظرت خوبم
ا.ت : سلام بچه ها
جیمین : ا.ت بهتر شدی ؟
سوفی : خوشاومدی
شوگا : خوب چی شد ؟
ا.ت : الان دو روز شده از کوک هیچ خبری نیست من واقعا نگرانشم دارم دیونم میشم تورخدا یکی یکاری کنه
ته : من بالای 20 بار بهش زنگ زدم جواب نمیده
شوگا : من رفتم خونش نبود شرکت هم رفتم اونجا ام رفته دو روزه
جیمین : از کشور ام خارج نشده پاسپرت ایناش تو خونه است خدمتکار ها گفتن اخرین بار ک دیدنش پریروز بوده
سوفی : منم چیزی ندارم بگم
ا.ت : خودم همه جا رو گشتم دارم دیونه میشم
جیمین : ببخشید بچه ها گوشیم زنگ میخوره
شوگا : میگم تنها جای ک نگشتیم کجاست ؟
ته : من چه بدونم والا من فقط 4 روز اون رو میشناسم
سوفی : بچه ها
همه با هم :هوم ؟
سوفی : یه جای به ذهنم میرسه ولی خوب ... شک دارم اونجا باشه
ا.ت : کجا ؟
سوفی : باغی ک رفته بودم همونی ک وقتی بچه بودم همونی ک همه اتفاق ها از اونجا شروع شد
جیمین : بچه ها !
جیمین : مامانم بود ... گفت ... جنازه کوک... رو تو ...رود خونه پیدا کردن
ا.ت : چی ؟! من...
سوفی : ا.تتتتت
ته : ا.ت ... .وای خدا یکی زنگ بزنه امبولانس
ادامه داره...
۳.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.