" اسم رمز 🔪"
قسمت سوم
بدو بدو از راهروی پشتی به سمت خروجی اضطراری رفتیم. اما درست وقتی که داشتیم به در نزدیک میشدیم، صدای قدمهای سریعی رو از پشت سر شنیدم. اونا فهمیده بودن که دارم فرار میکنم!
با تمام توانم در را هل دادم و همراه ناتسو به بیرون دویدم. اما درست در همون لحظه، یک ماشین مشکی جلوی در وایستاد، مردی که موهای صورتی داشت، از ماشین پیاده شد. این همون مردی بود که توی کوچه دیده بودم، سانزو!
او لبخند مرموزی زد و گفت: «به به، بالاخره پیدات کردم.»
نفسم در سینه حبس شد. راه فراری نبود....
قبل از اینکه بتونم حرکتی کنم، ران و ریندو از پشت سرم منو گرفتن. ناتسو جیغ کشید: «کیمیکو!»
دستور پا زدم اما بیفایده بود. سانزو به آرومی جلو اومد و نگاهی سرد به ناتسو انداخت، گفت: «دوستت رو نمیخوایم. فقط این یکی با ما میاد.»
ناتسو با وحشت داد زد: «نه! ولش کنین!» اما ران با یک حرکت سریع اونو به عقب هلش داد. منو داخل ماشین انداختن.
درای ماشین قفل شد و سانزو کنارم نشست. او به آرومی گفت: «حالا وقتشه که کمی باهم حرف بزنیم، کوچولو.»
ماشین حرکت کرد و معلوم نبود منو دارن کجا می برن نمی تونستم تکون بخورم از ترس
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.