Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ¹¹
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
پرتم کرد توی اتاقم چراغش هنوز روشن مونده بود، در رو محکم بست.
از کار هایی که میکرد به شدت ترسیده بودم.
انگشتش رو مقابلم تکون داد و با خودخواهی و زورگویی محکم بهم گفت:
تهیونگ: اگه میخوای تو این خونه زندگی کنی و به دانشگاه ت برسی هر چی منو همونی ، دارم تاکید میکنم، هر چی منو همونی بگیم باید بگی چشم میشنوی چی میگم؟!.
آب دهنم رو یکباره قورت دادم نتونستم ساکت بمونم ، اون حق نداره هرچی دلش میخواد بارم کنه، محکم توی صورتش داد زدم:
ا/ت : همونی آره ، ولی تو چی کاره ی منی؟ نسبت منو یادت رفته که....
تهیونگ: ا/ت!!
محکم و با خشونت اسمم رو گفت.
بی هوا صدام رو کمی بالا بردم:
ا/ت : به تو هیچ ربطی نداره من کجا بودم تا الان چی کار میکردم یا کارم چیه گمشو از اتاقم برو بیرون والا داد میزنم تا همونی...
نیمی از صورتم سوخت ناباور برگشتم به چشمای خون بارش نگاه کردم.
دستش رو تکون داد و با تهدید محکم تری گفت:
تهیونگ: دیگه اینجوری با من حرف نمیزنی ، تا وقتی اینجایی جز چشم گفتن چیزی ازت نمیشنوم ا/ت، وگرنه به ضررت تموم میشه.
اينو گفت و به سمت در رفت. قبل از خروجش نیم نگاه دیگه ای بهم انداخت و در رو محکم بست.
نگاهش اونقدر معنا داشت که بهم یادآوری کنه بینِ منو اون چی بوده و تصمیم گیرنده کیه...
وا رفتم. برگشتم و روی تختم نشستم، جای سیلیش روی صورتم ردی از گذشته های نه چندان دور بود.... همون روزی که باز هم مثل الان توی صورتش گفتم:
ا/ت : میرم.... میرم به همه میگم تا بفهمن تو پشت این ظاهر روشن فکر و شیک امروزیت چه نقابی پنهون کردی، تو به خاطر یه دروغ زندگی منو به لجن کشیدی، ازت نمیگذرم، این رسوایی رو جار میزنم تا همه شخصیت واقعیتو بشناسن.
و بعد ضرب دستش بود که مثل الان توی صورتم خالی شد و باز هم گفته بود.
تهیونگ: بلبل زبونی نکن ا/ت... من از این مدل حرف زدن بدم میاد.
با بغض زانو هام رو بغل کردم و اشک ریختم.
زار زدم و زیر لب نالیدم:
ا/ت : کجایی جین؟کجایی تا به چشمای خودت واقعیت رو ببینی و بفهمی من تو چه جهنمی اسیر شدم.
☆☆☆
صبح که از خواب بیدار شدم رفتم توی آشپزخونه، اول سرکی توی خونه کشیدم خبری از تهیونگ نبود.
وسایل صبحونه رو یکی یکی چیدم روی میز، دیشب تا صبح از ترس اینکه تهیونگ یه وقت نیاد توی اتاقم نخوابیده بودم.
اتاقم کلید نداشت و روم نمیشد به همونی بگم کلید اتاق رو بهم بده
ₚₐᵣₜ¹¹
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
پرتم کرد توی اتاقم چراغش هنوز روشن مونده بود، در رو محکم بست.
از کار هایی که میکرد به شدت ترسیده بودم.
انگشتش رو مقابلم تکون داد و با خودخواهی و زورگویی محکم بهم گفت:
تهیونگ: اگه میخوای تو این خونه زندگی کنی و به دانشگاه ت برسی هر چی منو همونی ، دارم تاکید میکنم، هر چی منو همونی بگیم باید بگی چشم میشنوی چی میگم؟!.
آب دهنم رو یکباره قورت دادم نتونستم ساکت بمونم ، اون حق نداره هرچی دلش میخواد بارم کنه، محکم توی صورتش داد زدم:
ا/ت : همونی آره ، ولی تو چی کاره ی منی؟ نسبت منو یادت رفته که....
تهیونگ: ا/ت!!
محکم و با خشونت اسمم رو گفت.
بی هوا صدام رو کمی بالا بردم:
ا/ت : به تو هیچ ربطی نداره من کجا بودم تا الان چی کار میکردم یا کارم چیه گمشو از اتاقم برو بیرون والا داد میزنم تا همونی...
نیمی از صورتم سوخت ناباور برگشتم به چشمای خون بارش نگاه کردم.
دستش رو تکون داد و با تهدید محکم تری گفت:
تهیونگ: دیگه اینجوری با من حرف نمیزنی ، تا وقتی اینجایی جز چشم گفتن چیزی ازت نمیشنوم ا/ت، وگرنه به ضررت تموم میشه.
اينو گفت و به سمت در رفت. قبل از خروجش نیم نگاه دیگه ای بهم انداخت و در رو محکم بست.
نگاهش اونقدر معنا داشت که بهم یادآوری کنه بینِ منو اون چی بوده و تصمیم گیرنده کیه...
وا رفتم. برگشتم و روی تختم نشستم، جای سیلیش روی صورتم ردی از گذشته های نه چندان دور بود.... همون روزی که باز هم مثل الان توی صورتش گفتم:
ا/ت : میرم.... میرم به همه میگم تا بفهمن تو پشت این ظاهر روشن فکر و شیک امروزیت چه نقابی پنهون کردی، تو به خاطر یه دروغ زندگی منو به لجن کشیدی، ازت نمیگذرم، این رسوایی رو جار میزنم تا همه شخصیت واقعیتو بشناسن.
و بعد ضرب دستش بود که مثل الان توی صورتم خالی شد و باز هم گفته بود.
تهیونگ: بلبل زبونی نکن ا/ت... من از این مدل حرف زدن بدم میاد.
با بغض زانو هام رو بغل کردم و اشک ریختم.
زار زدم و زیر لب نالیدم:
ا/ت : کجایی جین؟کجایی تا به چشمای خودت واقعیت رو ببینی و بفهمی من تو چه جهنمی اسیر شدم.
☆☆☆
صبح که از خواب بیدار شدم رفتم توی آشپزخونه، اول سرکی توی خونه کشیدم خبری از تهیونگ نبود.
وسایل صبحونه رو یکی یکی چیدم روی میز، دیشب تا صبح از ترس اینکه تهیونگ یه وقت نیاد توی اتاقم نخوابیده بودم.
اتاقم کلید نداشت و روم نمیشد به همونی بگم کلید اتاق رو بهم بده
۴.۹k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.