میبوسمت مکرر و لبخند میزنی
.
.
میبوسَمَت مُکرّر وُ لبخند میزنی
شیرینلبی وُ طعنه به هر قند میزنی
همچون رُخِ دو عاشقِ سرمستِ بیقرار
جان را به مِهرَبانیِ خود بند میزنی
هر عِشوهی تو غزلوار؛ شعر میگردد
با هر کرشمه؛ قافیه تا چند میزنی؟
بازارِ دلگُشای وکیلی وُ در سَخا
پهلو به شاهِ سلسلهی زند میزنی
من دائم از تو طلبکار بوسه میشَوَم وُ
در تسویه حساب؛ تو ترفند میزنی
لبخند نیست پاسخِ گُلبوسههای من
غم را به اشتیاق؛ چه پیوند میزنی!؟
.
میبوسَمَت مُکرّر وُ لبخند میزنی
شیرینلبی وُ طعنه به هر قند میزنی
همچون رُخِ دو عاشقِ سرمستِ بیقرار
جان را به مِهرَبانیِ خود بند میزنی
هر عِشوهی تو غزلوار؛ شعر میگردد
با هر کرشمه؛ قافیه تا چند میزنی؟
بازارِ دلگُشای وکیلی وُ در سَخا
پهلو به شاهِ سلسلهی زند میزنی
من دائم از تو طلبکار بوسه میشَوَم وُ
در تسویه حساب؛ تو ترفند میزنی
لبخند نیست پاسخِ گُلبوسههای من
غم را به اشتیاق؛ چه پیوند میزنی!؟
- ۳۱۰
- ۰۹ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط