پارت 42
پارت 42
صبح بلند شدم تا کوک بغلم کرده
کوک: بریم پایین
ا.ت: من اول میرم بعد تو بیا
کوک: باش
رفتم پایین تا جینا داره گریه میکنه جینز و جیرو هم دارن با اعصبانیت به من نگاه میکنن
ا.ت: چیزی شده
جینز: نه هیچ اتفاقی نیفتاده
ا.ت: چرا جینا داره گریه میکنه
جیرو: عوضی واقعا چطور تونستی دل دخترمو بشکونی
ا.ت: من
جینز: آره تو جونگکوک رو مجبور کردی که باهات باشه و دخترمو تنها بزاره
ا.ت: من هیچوقت همچین کاری نکردم
کوک: اتفاقی افتاده
جیرو:شما واقعا چطور دل دخترمو شکوندین چطور
کوک: منظور
جیرو: دیشب با ا.ت خوابیدی این دوهفته که باهمین جینا مجبورت کرده که بمونی ولی تو تنهاش میزاشتی
کوک: اینا همش دروغه اون همیشه منو بیرون میکردو شبی با یه پسر بود
جیرو: چرا داری به دخترم تهمت میزنی عوضی
اومد یه سیلی محکم زد به کوک
ا.ت: خوبی کوک
جینز:تو دختره عوضی ببین با خانواده ما چیکار کردی
کوک: برید دوربینارو نگاه کنید
جینا: برای چی
جیرو: من به دخترم اعتماد دارم
کوک: اعتماد داشتین ولی اون دورتون زد
کوک مجبورشون کرد نگاه دوربینا کنن جیرو عصبانی شد و
گفت: جینا این واقعیت داره
جینا:....
جیرو: پس داره فردا بیاید واسه طلاق
اونا رفتن
جینز: بیا بغلم پسرم
کوک داشت گریه میکرد
جینز: ا.ت رو دوست داری
کوک: اهمم
جینز: پس یک هفته بعد از جداییتون باهم ازدواج کنین
#کوک
#فیک
#سناریو
صبح بلند شدم تا کوک بغلم کرده
کوک: بریم پایین
ا.ت: من اول میرم بعد تو بیا
کوک: باش
رفتم پایین تا جینا داره گریه میکنه جینز و جیرو هم دارن با اعصبانیت به من نگاه میکنن
ا.ت: چیزی شده
جینز: نه هیچ اتفاقی نیفتاده
ا.ت: چرا جینا داره گریه میکنه
جیرو: عوضی واقعا چطور تونستی دل دخترمو بشکونی
ا.ت: من
جینز: آره تو جونگکوک رو مجبور کردی که باهات باشه و دخترمو تنها بزاره
ا.ت: من هیچوقت همچین کاری نکردم
کوک: اتفاقی افتاده
جیرو:شما واقعا چطور دل دخترمو شکوندین چطور
کوک: منظور
جیرو: دیشب با ا.ت خوابیدی این دوهفته که باهمین جینا مجبورت کرده که بمونی ولی تو تنهاش میزاشتی
کوک: اینا همش دروغه اون همیشه منو بیرون میکردو شبی با یه پسر بود
جیرو: چرا داری به دخترم تهمت میزنی عوضی
اومد یه سیلی محکم زد به کوک
ا.ت: خوبی کوک
جینز:تو دختره عوضی ببین با خانواده ما چیکار کردی
کوک: برید دوربینارو نگاه کنید
جینا: برای چی
جیرو: من به دخترم اعتماد دارم
کوک: اعتماد داشتین ولی اون دورتون زد
کوک مجبورشون کرد نگاه دوربینا کنن جیرو عصبانی شد و
گفت: جینا این واقعیت داره
جینا:....
جیرو: پس داره فردا بیاید واسه طلاق
اونا رفتن
جینز: بیا بغلم پسرم
کوک داشت گریه میکرد
جینز: ا.ت رو دوست داری
کوک: اهمم
جینز: پس یک هفته بعد از جداییتون باهم ازدواج کنین
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۶.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.