طنز در امتحانات نوبت اول و گیلیلیلیلی امید وارم مثله من ج

طنز در امتحانات نوبت اول و گیلیلیلیلی امید وارم مثله من جر خورده باشید. خب بریم سراغ طنز در ایام امتحانات و مدرسه پارت 3😁🤣
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
🚚 وانتی محله
وانتی هر روز صبح با بلندگو میاد:
«یخچال، ماشین لباسشویی، آهن پاره، درِ کهنه، هر چی دارید بیارید!»
یکی از همسایه‌ها داد می‌زنه:
«آقا، شوهر خواهرم رو هم می‌بری؟ خیلی آهن پاره‌ست!»
وانتی: «نه خانم، ما فقط وسایل می‌بریم، آدمارو نه... مگر اینکه ضمانت‌نامه داشته باشن!» 🤭

♡♡♡

🍜 ناروتو و استادش
ناروتو: «استاد کاکاشی! می‌خوام تکنیک سایه چندگانه رو تمرین کنم!»
کاکاشی: «باشه، ولی یادت باشه انرژی چاکراتو هدر ندی.»
ناروتو دستاشو جمع کرد، یهو صد تا نسخه خودش ظاهر شد.
کاکاشی با خونسردی کتابشو باز کرد و گفت:
«عالیه… حالا یکی از نسخه‌هات رو بفرست صف وایسه برای من یه کاسه رامن بگیره.» 🍜
ناروتو: «استاد! این تمرین نینجاست، نه پیک موتوری!»
کاکاشی: «نینجا واقعی کسیه که بتونه هم بجنگه، هم شامشو بیاره!» 😂

♡♡♡

👶 بچه فامیل در جمع
جمع فامیل دور هم نشسته بودن، همه مشغول چای و شیرینی.
بچه فامیل با صدای بلند گفت:
«عمه! چرا ابروهات مثل پرچم ایران سه رنگه؟ نصفش مشکیه، نصفش قهوه‌ای، وسطش هم خالیه!»
همه زدن زیر خنده 🤭
عمه با خجالت گفت: «این مدله عزیزم، مد روزه!»
بچه: «مد روزه یا مد روزگار؟!» 😂
عمه با خنده عصبی گفت: «عزیزم، زبون درازت به کی رفته؟»
بچه بلند گفت: «تووووووووووو»
مادر بزرگ همون وسط با خنده گفت: «این نوه منه؟»

♡♡♡

🐓 خروس محله
صبح زود همه خواب بودن، خروس محله شروع کرد به خواندن:
«قوقولی‌قوقو!»
یکی از همسایه‌ها داد زد:
«داداش، ساعت پنج صبحه، تو چرا اینقدر انرژی داری؟»
خروس جواب داد:
«من وظیفه‌مو انجام می‌دم، شما هم وظیفه‌تون اینه که بیدار شید!»
بچه فامیل از پشت پنجره گفت:
«خروس جان، اگه وظیفه‌ت اینه، پس چرا دیروز ظهر خوابیدی و ما رو از مدرسه جا انداختی؟!» 😂

{راستی شب یلدات مبارک قلب من، چه فالوور ام باشی چه نباشی!}

📚 طنز زانکا و جَبَر
کلاس ریاضی در حال برگزاری بود، همه ساکت نشسته بودن.
روی تابلو بزرگ نوشته شده بود: «جبر».

معلم پرسید: «بچه‌ها، این کلمه چیه؟»
همه با هم به سمت جَبَر (همکلاسی) نگاه کردن و گفتن:
«این آقا رو می‌گید خانم؟» 🤭

معلم با خنده گفت: «نه بچه‌ها، این جَبر خونده میشه، نه جَبَر!»
زانکا که کنار جَبَر نشسته بود، سریع گفت:
«خانم، پس چرا مثل اسم جَبَره نوشته شده؟!»

کل کلاس ترکید از خنده 😂
جَبَر هم با قیافه‌ی جدی گفت:
«یعنی من از امروز درس رسمی شدم؟!»
زانکا: «آره داداش، تو تنها درسی هستی که همه رو مجبور می‌کنی تحملت کنن!» 🤣

{(این از انیمه ی گاچیاکوتا هستش)}
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خداحافظ عزیزان دلم! 🦋❤
لطفا لایک و کامنت فراموش نشه!
دیدگاه ها (۰)

"عشق او بود" پارت 23☆♡♡☆☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡ارن نگ...

"عشق او بود "پارت نمد چند ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡در حال دویدن...

کپشن خیلی بیش از حد مهم☆👇🏻بچه ها قضیه از این قراره ما کلا تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط