🍷پارت 44🍷
🍷پارت 44🍷
"میسو"
"نکنه میخواستی دایه بهتر از مادر باشی واسم هوم؟"
نه من میفهمم اون چی میگه نه اون میفهمه من چی میگم پس بهتره حرفی نزنم تا دوباره نزده ناکارم نکرده
چشمم به دستش خورد بانداژو در اورده بود و زخماش سر باز کرده بودن اروم لب زدم
"دستت"
پوزخند صدا دار زد بهش نگاه کردم
" کوک کمک کسیو نمیخواد بچه این زخما واسم عادیه"
یه نگاه ترسناک بهم انداخت و برگشت از اتاق رفت بیرون، خدای من، معلوم نیست چی بهش گذشته ولی دلیل نمیشه سر من بد بخت خالی کنه
دستامو مشت کردمو به تخت کوبوندم واقعا میخوام از این جهنم برم
از رو تخت بلند شدم که زیر شکمم تیر کشید از دردش خم شدم و به زیر شکمم چنگ زدم
خدای من...
از این بدتر نمیشه اخه الان؟
اما چیکار کنم پد از کجا بیارم موقع پریودی فقط درد دارم و زیاد وضعم خراب نیست اما بازم
حالا چیکار کنم نمیتونم برم بیرون که دلم مرگ میخواد فقط
زیر شکمم بیشتر تیر کشید
اول نیاز به مسکن دارم از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت اشپزخونه
در یخچال و باز کردم، چیزی که زیاد پیدا میشد الکل بود اعتیاد بدی به الکل و سیگار داره به قسمت دارو ها نگاه کردم که دهنم باز موند
پر بود از قرص، قرصارو برداشتم و نگاه کردم
اینا که دوزشون خیلی بالاست یعنی همه ی اینارو میخوره؟
این چطوری زندست شاید اگه کس دیگه ای اینارو بخوره درجا تشنج و ایست قلبی کنه
دنبال مسکن گشتم
که با کلی بد بختی پیداش کردم بازم تیر کشید که سریع خوردمش حالا پد و چیکار کنم
یعنی به کوک بگم؟
از خجالت سرمو انداختم پایین و زدم تو سرم
امکان نداره اولن حتما میگه چشم پرنسس منتظر دستور شما بودم
از تصور قیافش که یه همچین چیزی بگه خندم گرفت
"چیه نکنه داری به عشقت فکر میکنی که اینطوری میخندی؟"
از ترس پریدم هوا و بهش نگاه کردم، به کانتر تکیه داده بود، دستمو گذاشتم رو قلبم باید یکاری میکردم
اوه یجنب میسو همین یبار...
گلومو صاف کردم قلبم از استرس تند میزد
"یه...یه درخواستی دارم"
یکی از ابروهاشو بالا داد
" تو که نمیزاری برم بیرون میزاری؟ "
یه نیشخند زد"تو خواب ببینی"
با ناامیدی بهش نگاه کردم
"من به یه چیزی احتیاج دارم"
دستشو به چونش زد"جالبه"
سرمو انداختم پایینو چشامو بستم متوجه قرمز شدن گونم میشدم با ناخونام بازی میکردم و خیلی اروم حرف زدم
"پ...پد میخوام"
" چی؟ نمیشنوم"
تا جایی که میتونستم سرمو انداختم پایین یکم بلند تر گفتم
"پد میخوام"
" اها پریودی پس"
از شدت خجالت فقط میخواستم آب شم تا نبینه منو
گونم حسابی داغ کرده بود چطور راحت میتونه اینو بگه خوب پسر دیگه درک نمیکنه که
دستش رو چونم نشست قلبم شروع کرد تند زدن چشمام هنوز بسته بود سرمو بلند کرد
"باز کن چشماتو"
"اروم لایه چشمامو باز کردم
"اخی خجالت میکشی؟ "...
"میسو"
"نکنه میخواستی دایه بهتر از مادر باشی واسم هوم؟"
نه من میفهمم اون چی میگه نه اون میفهمه من چی میگم پس بهتره حرفی نزنم تا دوباره نزده ناکارم نکرده
چشمم به دستش خورد بانداژو در اورده بود و زخماش سر باز کرده بودن اروم لب زدم
"دستت"
پوزخند صدا دار زد بهش نگاه کردم
" کوک کمک کسیو نمیخواد بچه این زخما واسم عادیه"
یه نگاه ترسناک بهم انداخت و برگشت از اتاق رفت بیرون، خدای من، معلوم نیست چی بهش گذشته ولی دلیل نمیشه سر من بد بخت خالی کنه
دستامو مشت کردمو به تخت کوبوندم واقعا میخوام از این جهنم برم
از رو تخت بلند شدم که زیر شکمم تیر کشید از دردش خم شدم و به زیر شکمم چنگ زدم
خدای من...
از این بدتر نمیشه اخه الان؟
اما چیکار کنم پد از کجا بیارم موقع پریودی فقط درد دارم و زیاد وضعم خراب نیست اما بازم
حالا چیکار کنم نمیتونم برم بیرون که دلم مرگ میخواد فقط
زیر شکمم بیشتر تیر کشید
اول نیاز به مسکن دارم از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت اشپزخونه
در یخچال و باز کردم، چیزی که زیاد پیدا میشد الکل بود اعتیاد بدی به الکل و سیگار داره به قسمت دارو ها نگاه کردم که دهنم باز موند
پر بود از قرص، قرصارو برداشتم و نگاه کردم
اینا که دوزشون خیلی بالاست یعنی همه ی اینارو میخوره؟
این چطوری زندست شاید اگه کس دیگه ای اینارو بخوره درجا تشنج و ایست قلبی کنه
دنبال مسکن گشتم
که با کلی بد بختی پیداش کردم بازم تیر کشید که سریع خوردمش حالا پد و چیکار کنم
یعنی به کوک بگم؟
از خجالت سرمو انداختم پایین و زدم تو سرم
امکان نداره اولن حتما میگه چشم پرنسس منتظر دستور شما بودم
از تصور قیافش که یه همچین چیزی بگه خندم گرفت
"چیه نکنه داری به عشقت فکر میکنی که اینطوری میخندی؟"
از ترس پریدم هوا و بهش نگاه کردم، به کانتر تکیه داده بود، دستمو گذاشتم رو قلبم باید یکاری میکردم
اوه یجنب میسو همین یبار...
گلومو صاف کردم قلبم از استرس تند میزد
"یه...یه درخواستی دارم"
یکی از ابروهاشو بالا داد
" تو که نمیزاری برم بیرون میزاری؟ "
یه نیشخند زد"تو خواب ببینی"
با ناامیدی بهش نگاه کردم
"من به یه چیزی احتیاج دارم"
دستشو به چونش زد"جالبه"
سرمو انداختم پایینو چشامو بستم متوجه قرمز شدن گونم میشدم با ناخونام بازی میکردم و خیلی اروم حرف زدم
"پ...پد میخوام"
" چی؟ نمیشنوم"
تا جایی که میتونستم سرمو انداختم پایین یکم بلند تر گفتم
"پد میخوام"
" اها پریودی پس"
از شدت خجالت فقط میخواستم آب شم تا نبینه منو
گونم حسابی داغ کرده بود چطور راحت میتونه اینو بگه خوب پسر دیگه درک نمیکنه که
دستش رو چونم نشست قلبم شروع کرد تند زدن چشمام هنوز بسته بود سرمو بلند کرد
"باز کن چشماتو"
"اروم لایه چشمامو باز کردم
"اخی خجالت میکشی؟ "...
۵۸.۰k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.