گناهکارمن

#گناهکار_من🎀
#پارت_هفتم
صبح شد،پرش به ساعت ۸ صبح:
ویو ات:
بیدار شدم دور و برمو نگاه کردم اولش یادم نیومد کجام ولی بعد فهمیدم کجام خداروشکر هنوز منو پیدا نکردن
پاشد رفت سرویس کارای لازمو کرد
رفت پایین
شوگا: صبح بخیر کوچولو
ات: صبح بخیر
شوگا:بیا بشین سر میز صبحونه بخور
ات:اما من باید برم مدرسه
شوگا:نمیشه یه چیزی بخور بعد
ات:باشه رفت نشست*.
زینگ زینگ*
شوگا:فک کنم تهیونگ اینا اومدن
خدمتکار درو باز کرد
جیهوپ:سلام بر عزیزانم
تهیونگ:اووووو این خوشگله زنداداشمونه
جیهوپ تهیونگ رو نیشگون گرفف
ات:اهممم اهممم اهممم قهوه پرید تو گلوش سرفه کرد
شوگا:بس کنید کم شعر بگین، ات خوبی؟
جیهوپ:بیا خواهرم آب بخور
ات:م.. م... ممنون
شوگا:خب داداشا نقشمون اینه که............
نقشه کشیدن
ات بلند شد*
تهیونگ:کجا میری؟
ات:عام چیزه من باید برم مدرسه
جیهوپ:من میرسونمت بیا بریم
ات:نه نه نیازی نیست
شوگا: خیلیم لازمه اگه اون مرتیکه پیدات کنه چی؟
ات:باش باش
ات سوار ماشین جیهوپ شد
جیهوپ:خدافظ زندادا.. یعنی چیزه خواهرم
ات:خندید* مرسی باییی
ات وارد مدرسه شد
(عسل و لیا دوست ات هستن)
دیدگاه ها (۷۲)

منو میگه😂😂🥺🎀💅🏻

#گناهکار_من🎀#پارت_هشتم(عسل ۱۸ سالشه و لیا ۱۶ و دوستای ات ان)...

بخدا ما بودیم میگفتن این تریاک میکشه😃💔

#درخواستی

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

نام فیک:عشق مخفیPart: 8ویو ات*چشامو مالوندم*ات. اه بازم مدرس...

فصل دوم رمان برادر های ناتنی من پارت اول: بعد از اون شب ات ح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط