پارت[9]
پارت[9]
رسیدیم خونه...
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل خونه یه لیوان آب خوردم که کوک پشت سرم اومد و دستمو گرفت منو دنبال خودش کشوند
ا.ت: منو کجا میبری ولم کنن
کوک:خودت میفهمی کجات میبرم
رفتیم تو حیاط عمارت یه در زیر زمینی بود بهم گفت برو داخل منم قبول کردم خیلی تاریک بود منم از پله ها میومدم پایین برق هارو روشن کرد
کوک: از اینجا هیچ صدایی بیرون نمیره
ا.ت: منظورت چیه
کوک: بعد از فوت مامان و بابام من تنهایی زندگی میکردم و هر وقت دلم براشون تنگ میشد اینجا داد میزم من میرم بیرون تو هر چقدر میخوای داد بزن
ا.ت: باشه
کوک: من رفتم
کوک رفت بیرون و منم کم کم گریم گرفت
ا.ت: خدایا زندگی من چرا باید اینجوری میشد بابا ازت متنفرم چرا منو به یه مافیا فروختی بابا برات متاسفم معلوم نیست داری چه بلایی سر مامانم میاری انتقام مامانمو ازت میگیرم بابااا(داد و گریه)گوشیم زنگ خورد مامانم بود
ا.ت: الو مامان خوبی؟
مامان: ا.ت بیا منو از اینجا ببر خواهش میکنم(گریه)
ا.ت: مامان.....مامان خوبی مامان چی شده
صدای جیغ مامانم از پشت تلفن میومد منم سریع درو باز کردم رفتم بیرون بدو بدو رفتم تو عمارت
ا.ت: کوک....کوک کجایی؟؟؟
کوک: چی شده ا.ت
ا.ت: ترو خدا زودتر بریم خونه بابام داره مامانمو میزنه بریم ترو خدا(گریه)
کوک:آروم باش بریم
رفتیم پیش مامانم....
رسیدیم خونه...
از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل خونه یه لیوان آب خوردم که کوک پشت سرم اومد و دستمو گرفت منو دنبال خودش کشوند
ا.ت: منو کجا میبری ولم کنن
کوک:خودت میفهمی کجات میبرم
رفتیم تو حیاط عمارت یه در زیر زمینی بود بهم گفت برو داخل منم قبول کردم خیلی تاریک بود منم از پله ها میومدم پایین برق هارو روشن کرد
کوک: از اینجا هیچ صدایی بیرون نمیره
ا.ت: منظورت چیه
کوک: بعد از فوت مامان و بابام من تنهایی زندگی میکردم و هر وقت دلم براشون تنگ میشد اینجا داد میزم من میرم بیرون تو هر چقدر میخوای داد بزن
ا.ت: باشه
کوک: من رفتم
کوک رفت بیرون و منم کم کم گریم گرفت
ا.ت: خدایا زندگی من چرا باید اینجوری میشد بابا ازت متنفرم چرا منو به یه مافیا فروختی بابا برات متاسفم معلوم نیست داری چه بلایی سر مامانم میاری انتقام مامانمو ازت میگیرم بابااا(داد و گریه)گوشیم زنگ خورد مامانم بود
ا.ت: الو مامان خوبی؟
مامان: ا.ت بیا منو از اینجا ببر خواهش میکنم(گریه)
ا.ت: مامان.....مامان خوبی مامان چی شده
صدای جیغ مامانم از پشت تلفن میومد منم سریع درو باز کردم رفتم بیرون بدو بدو رفتم تو عمارت
ا.ت: کوک....کوک کجایی؟؟؟
کوک: چی شده ا.ت
ا.ت: ترو خدا زودتر بریم خونه بابام داره مامانمو میزنه بریم ترو خدا(گریه)
کوک:آروم باش بریم
رفتیم پیش مامانم....
۱۰.۹k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.