پارت[11]
که کوک صدام زد...
رفتم پیشش
ا.ت: بله
کوک: میتونم یه سوال بپرسم؟
ا.ت: بپرس
کوک: مامانت دوست داره پیش ما بمونه؟
ا.ت:نمیدونم
کوک: اگه میخوای یه مامانت بگو میتونه از این به بعد پیش ما زندگی کنه
ا.ت: خیلی ممنونم
کوک: ما امشب میریم عکاسی امشب تو هم بیا
ا.ت: باشه
ساعت ۶ بود منم آماده شدم همراه کوک رفتم عکاسی
داشتن از کوک عکس میگرفتن منم داشتم قهوه میخوردم که آقای مین هو صدام زد(عکاس)
مین هو: خانم ا.ت شما هم باید با همسرتون عکس بگیرین
قهوه تو گلوم گیر کرد(😂)
ا.ت: چی.....من
مین هو: بله بفرمائید
رفتم پیش کوک وایستادم و مین هو گفت که باید چجوری وایستم
مین: آقای کوک دستتون و دور کمر خانم ا.ت بزارین و به هم نگاه کنین(😈)
کوک هم همینکارو کرد و کلی عکس گرفتیم داشتیم سوار ماشین میشدیم که یه دختره اومد سمتمون
دختره: ببخشید شما آقای جونگ کوک هستید؟
کوک: بله خودمم
دختره: میشه باهاتون عکس بگیرم
ا.ت: نه نمیشه
دختره: من که نمیخوام با تو عکس بگیرم
ا.ت: من اجازه نمیدم چون شوهرمه
دختره: باشه پس من میرم
رفتیم خونه...
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.