میگذاری عاشقت باشم

می‌گذاری عاشقت باشم؟
اصلا نگاهت کنم
به چشم‌های تو زُل بزنم و خودم را ببینم
دوستت چه؟
می‌گذاری دوستت داشته باشم
از دور نگاهت کنم
از دور کِیف کنم
به خدا خیلی جلو نمی‌آیم
خیلی نزدیک نمی‌شوم
لااقل بگذار ببینمت!
از پنجره وقتی‌که رد می‌شوی
از خیابان وقتی‌که در آنی و تمامِ خیابان تو می‌شود
می‌گذاری ببوسمت
وقتی‌که خوابم
وقتی‌که تو می‌آیی

می‌گذاری!
می‌گذاری نامت را صدا بزنم
بگویم سلام
دوستت دارم...
دیدگاه ها (۱)

ﺩﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ...ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺸﺘﻮ...

[ ‏وقتی یکی رو خیلی دوست داری نمیتونی باهاش دوست معمولی باشی...

لعنت به همه ی قانون های دنیاکه در آن شکستن دل پیگرد قانونی ن...

انسانهای خوب همانند گل های قالی اندنه انتظار باران را دارند ...

شاید بلد نباشم قشنگ حرف بزنمشاید بلد نباشم کلمه های قلمبه سل...

خیلی از عشق ها ...وسط همین جر و بحث ها پیش می‌آید ...با کوتا...

می خواهم با تو باشم ...تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،با پنجره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط