بگذار جامِ بوسه هایت بر لبم ساقی بماند
بگذار جامِ بوسه هایت بر لبم ساقی بماند
ردّ نگاهت در نگاهم تا ابد باقی بماند
آرام کن آشوب و غوغایِ درونِ سینه ام را
می خواهم از عشقت وجودم گرم و قشلاقی بماند
آنقدر می ریزم به پایت شعرهایی عاشقانه
که عشق در اشعار من منشورِ اخلاقی بماند
باید به حکمِ شاهِ دل، سربازِ شطرنجِ تو باشم
این مهره ی دلبسته میخواهد به مشتاقی بماند
روشن کن امشب با چراغِ رابطه تاریکی ام را
بگذار هر سو از« فروغِ» عشق ، عشاقی بماند
تنها کسی هستی که بی تو تا همیشه درد دارم
این درد را نگذار در روح و تنم باقی بماند
ردّ نگاهت در نگاهم تا ابد باقی بماند
آرام کن آشوب و غوغایِ درونِ سینه ام را
می خواهم از عشقت وجودم گرم و قشلاقی بماند
آنقدر می ریزم به پایت شعرهایی عاشقانه
که عشق در اشعار من منشورِ اخلاقی بماند
باید به حکمِ شاهِ دل، سربازِ شطرنجِ تو باشم
این مهره ی دلبسته میخواهد به مشتاقی بماند
روشن کن امشب با چراغِ رابطه تاریکی ام را
بگذار هر سو از« فروغِ» عشق ، عشاقی بماند
تنها کسی هستی که بی تو تا همیشه درد دارم
این درد را نگذار در روح و تنم باقی بماند
۴.۷k
۲۳ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.