خدایی که برایم، چشم هایت را مهیا کرد
خدایی که برایم، چشم هایت را مهیا کرد
شبیه ِ حس ِ باران، سینه ام را غرقِ رویا کرد
دلم را در هوای ِ دلنواز و پاک ِ احساست
به رسم ِ عشق و شیدایی، به زیبایی شکوفا کرد
شرابم را مهیا کرد، از کندوی ِ لب هایت
مرا مست از شراب ِ ناب ِ لب هایی فریبا کرد
وّ شاید عشق این باشد که ارزانی کنی خود را
برای او که وصفش را خدا ، اینگونه معنا کرد
دلش گنجینه ی مهر و طلای ِ ناب احساسش
نگاهش را شبیه ِ آبی ِ آرام ِ دریا کرد
خدا من را پر از عشق و شکوه ِ شعر کرد و بعد
نشست و شعر هایم را صمیمانه ، تماشا کرد
هویدا کرد بر من شیوه های عشق بازی را
سپس نام ِ مرا در دفتر ِ عشاق، امضا کرد
شبیه ِ حس ِ باران، سینه ام را غرقِ رویا کرد
دلم را در هوای ِ دلنواز و پاک ِ احساست
به رسم ِ عشق و شیدایی، به زیبایی شکوفا کرد
شرابم را مهیا کرد، از کندوی ِ لب هایت
مرا مست از شراب ِ ناب ِ لب هایی فریبا کرد
وّ شاید عشق این باشد که ارزانی کنی خود را
برای او که وصفش را خدا ، اینگونه معنا کرد
دلش گنجینه ی مهر و طلای ِ ناب احساسش
نگاهش را شبیه ِ آبی ِ آرام ِ دریا کرد
خدا من را پر از عشق و شکوه ِ شعر کرد و بعد
نشست و شعر هایم را صمیمانه ، تماشا کرد
هویدا کرد بر من شیوه های عشق بازی را
سپس نام ِ مرا در دفتر ِ عشاق، امضا کرد
۳.۵k
۲۳ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.