"نفرین عشق"
"نفرین عشق"
season:²
part:⁴⁵
فردا
لیام:بهتره وسایلاتونو جمع کنین بریم...اینجا جای خوبی برای موندن نیست
باهینی:موافقم
لیام:یونا...بیا سوییچ ماشینو بگیر بعد از اینکه کارتون تموم شد بیاین سمت برج
یونا:باشه
سوییچ رو گرفتم بعد از اینکه وسایلامون رو جمع کردیم سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت برج
باهینی:هوا خیلی گرمه..من میرم بستنی بخرم بیارم بخوریم
یونا: منتظرم
رفتم بیرون و منتظر باهینی کنار ماشین بودم که دیدم بادکنک قرمز رنگی از جلو چشمام گذشت... بچه ای صدام زد
-خانم لطفا اون رو بگیرین به من بدین
یونا:چیو
-بادکنک
گرفتم و دادم بهش که یه مرد با سرعت اومد سمتمون..فک کنم باباش بود
+کجا فرار کردی یهو
صداش خیلی آشنا بود
-ببخشید بابا بادکنکم از دستم در رفت و این خانم بهم دادن
+ممنون خا...
وقتی چشم تو چشم شدیم هردو چشمامون به طور کامل گرد و درشت شد
+یو...یونا؟
یونا:تهیونگ؟!
باهینی:یونا تهیونگ یونا تهیونگ بسه فهمیدیم همو میشناسین
یونا:اومدی
باهینی:آره...بگیر اینم بستنیت
ازش گرفتم و خم شدم دادم دست بچه و با لبخند گفتم
یونا:مال تو
خوشحال شد و با لبخند جواب داد
-ممنون
باهینی:چی شده...شما دوتا تو شوکین
با صدای گرفته گفتم
یونا:هی...هیچی
تهیونگ: میتونم باهات صحبت کنم؟
یونا:نه
باهینی:البته!
زیر لبی گفتم
یونا:باهینییی
اونم با صدای آروم گفت
باهینی:انگار یکی خوشگلش افتاده تو تورت از دستش نده
انگار شنید و لبخندی زد
ادامه دارد...
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #شوگا #نامجون #جیهوپ #جیمین #جین #اسمات #وانشات
season:²
part:⁴⁵
فردا
لیام:بهتره وسایلاتونو جمع کنین بریم...اینجا جای خوبی برای موندن نیست
باهینی:موافقم
لیام:یونا...بیا سوییچ ماشینو بگیر بعد از اینکه کارتون تموم شد بیاین سمت برج
یونا:باشه
سوییچ رو گرفتم بعد از اینکه وسایلامون رو جمع کردیم سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت برج
باهینی:هوا خیلی گرمه..من میرم بستنی بخرم بیارم بخوریم
یونا: منتظرم
رفتم بیرون و منتظر باهینی کنار ماشین بودم که دیدم بادکنک قرمز رنگی از جلو چشمام گذشت... بچه ای صدام زد
-خانم لطفا اون رو بگیرین به من بدین
یونا:چیو
-بادکنک
گرفتم و دادم بهش که یه مرد با سرعت اومد سمتمون..فک کنم باباش بود
+کجا فرار کردی یهو
صداش خیلی آشنا بود
-ببخشید بابا بادکنکم از دستم در رفت و این خانم بهم دادن
+ممنون خا...
وقتی چشم تو چشم شدیم هردو چشمامون به طور کامل گرد و درشت شد
+یو...یونا؟
یونا:تهیونگ؟!
باهینی:یونا تهیونگ یونا تهیونگ بسه فهمیدیم همو میشناسین
یونا:اومدی
باهینی:آره...بگیر اینم بستنیت
ازش گرفتم و خم شدم دادم دست بچه و با لبخند گفتم
یونا:مال تو
خوشحال شد و با لبخند جواب داد
-ممنون
باهینی:چی شده...شما دوتا تو شوکین
با صدای گرفته گفتم
یونا:هی...هیچی
تهیونگ: میتونم باهات صحبت کنم؟
یونا:نه
باهینی:البته!
زیر لبی گفتم
یونا:باهینییی
اونم با صدای آروم گفت
باهینی:انگار یکی خوشگلش افتاده تو تورت از دستش نده
انگار شنید و لبخندی زد
ادامه دارد...
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #شوگا #نامجون #جیهوپ #جیمین #جین #اسمات #وانشات
۳.۹k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.