پسر بچه ای فیلمی در باره امپراطور چین میدید فیلم که تمام
پسر بچه ای فیلمی در باره امپراطور چین میدید فیلم که تمام شد رو کرد به مادرش و گف:
مامان بزرگ شدم منم مثه این امپراطور هفتا زن میگیرم ...
یکی آشپزی کنه . .
یکی لباسامو بشوره . .
یکی خونه رو تمبز کنه . .
یکی برام آواز بخونه . .
یکی منو حمام ببره . .
یکی هم شب برام قصه بگه . .
یکی هم مشت ومالم بده . .
مادر پرسید: خوب یکی نمیخوای که بغلت بخوابه ؟
پسر گفت : من تورو دوست دارم تو بغلم بخواب.
چشمان مادر پر از اشک شد و از پسرش پرسید:
خوب اون زنا کجا بخوابن ؟
پسره گفت : برن پیش بابا بخوابن . .
این بار چشمان پدر پر از اشک شد و پسرشو در آغوش گرفت . .
مامان بزرگ شدم منم مثه این امپراطور هفتا زن میگیرم ...
یکی آشپزی کنه . .
یکی لباسامو بشوره . .
یکی خونه رو تمبز کنه . .
یکی برام آواز بخونه . .
یکی منو حمام ببره . .
یکی هم شب برام قصه بگه . .
یکی هم مشت ومالم بده . .
مادر پرسید: خوب یکی نمیخوای که بغلت بخوابه ؟
پسر گفت : من تورو دوست دارم تو بغلم بخواب.
چشمان مادر پر از اشک شد و از پسرش پرسید:
خوب اون زنا کجا بخوابن ؟
پسره گفت : برن پیش بابا بخوابن . .
این بار چشمان پدر پر از اشک شد و پسرشو در آغوش گرفت . .
- ۴.۱k
- ۲۶ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط