و رفتم دم در سوار ماشین لوکسش شدم
و رفتم دم در سوار ماشین لوکسش شدم
کوک؛خب کجا دوس داری بریم؟
ا/ت:نمیدونم اصلن هیچ جا
کوک"چرا اینجوری ر۴تار میکنی مگه چیکاره کردم
ا/ت:من تورو دوست ندارم میفهمی من نمیخواستم با تو ازدواج کنم من از تو میترسمممممممممم
کوک:مگه من تاحالا کاریت کردم بدون اجازه خودت که باهات هیچ کاری نکردم حتی جلوت ادم هم نکشتم چرا میترسی باور کن من دوستت دارم من به کسی دوست دارم آسیب نمیزنم
ا/ت:اصلن تو چرا با من ازدواج کردی ها؟!
کوک:من تورو دیدمت و عاشقت شدم وتصمیم گرفتم باهم ازدواج کنیم
فردا هم یه مهمونی داریم که همه زن هاشونو میارن باید بیای
ا/ت:چرا نمیخیای بفهمی من ازت متنفرمممممم
که در گوش ا/ت یه سیلی زد و ا/ت گریه کنان از ماشین خارج شد و فقط میدویید کوک به خودش اومد (اونموقع کمی مست بود)
من با بیبیم چیکار کردمممممممممم
و به دنبال ا/ت رفت دید که ا/ت رفته خونشون و تو اتاق آروم پشت در اتاقی که توسط ا/ت قفل شده بود نشست و آروم لب زد بیبی،،،چاگی ،،،،مای لاو،،ترو خدا قهر نکن من مست بودم ندونستم چیکار کردم بگو که منو دوست داری
راستش ا/ت به کوک حس داشت و عاشقش شده بود و بهش گفت آقای جعون من تورو دوستت دارم و خواست کمی خودشو لوس کنع ولی من هنوز قهرم
کوک:قربون اون لوس بازیات(دلم خواس من یه سینگل بدبختم)کوک:ادمین کم زر بزن
من:به مولا کاری میکنم ا/ت ازت بدش بیادا
کوک:باش اشتباه کردم
کوک بغلش کرد و گف بیبیم چی میخواد
ا/ت :پاستیل و شکلات و بستنی(چه پر اشتها)
کوک:بریم براش بخریم ولی اول یه شرط دارع
ا/ت:چی
کوک :بغلم کن
ا/ت:باشه *بغل کردن همو*
فردای انروز
باهم به اون جشن رفتن و تو جشن،،،،،
خماری.........
لایک ۷
کامنت:۷
کوک؛خب کجا دوس داری بریم؟
ا/ت:نمیدونم اصلن هیچ جا
کوک"چرا اینجوری ر۴تار میکنی مگه چیکاره کردم
ا/ت:من تورو دوست ندارم میفهمی من نمیخواستم با تو ازدواج کنم من از تو میترسمممممممممم
کوک:مگه من تاحالا کاریت کردم بدون اجازه خودت که باهات هیچ کاری نکردم حتی جلوت ادم هم نکشتم چرا میترسی باور کن من دوستت دارم من به کسی دوست دارم آسیب نمیزنم
ا/ت:اصلن تو چرا با من ازدواج کردی ها؟!
کوک:من تورو دیدمت و عاشقت شدم وتصمیم گرفتم باهم ازدواج کنیم
فردا هم یه مهمونی داریم که همه زن هاشونو میارن باید بیای
ا/ت:چرا نمیخیای بفهمی من ازت متنفرمممممم
که در گوش ا/ت یه سیلی زد و ا/ت گریه کنان از ماشین خارج شد و فقط میدویید کوک به خودش اومد (اونموقع کمی مست بود)
من با بیبیم چیکار کردمممممممممم
و به دنبال ا/ت رفت دید که ا/ت رفته خونشون و تو اتاق آروم پشت در اتاقی که توسط ا/ت قفل شده بود نشست و آروم لب زد بیبی،،،چاگی ،،،،مای لاو،،ترو خدا قهر نکن من مست بودم ندونستم چیکار کردم بگو که منو دوست داری
راستش ا/ت به کوک حس داشت و عاشقش شده بود و بهش گفت آقای جعون من تورو دوستت دارم و خواست کمی خودشو لوس کنع ولی من هنوز قهرم
کوک:قربون اون لوس بازیات(دلم خواس من یه سینگل بدبختم)کوک:ادمین کم زر بزن
من:به مولا کاری میکنم ا/ت ازت بدش بیادا
کوک:باش اشتباه کردم
کوک بغلش کرد و گف بیبیم چی میخواد
ا/ت :پاستیل و شکلات و بستنی(چه پر اشتها)
کوک:بریم براش بخریم ولی اول یه شرط دارع
ا/ت:چی
کوک :بغلم کن
ا/ت:باشه *بغل کردن همو*
فردای انروز
باهم به اون جشن رفتن و تو جشن،،،،،
خماری.........
لایک ۷
کامنت:۷
۲۴.۴k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.