دیگر نداشتمش.. و "باید" با این واقعیت کنار می آمدم..
دیگر نداشتمش.. و "باید" با این واقعیت کنار می آمدم..
گاهی دلم تنگش می شد..
اما دقیقا همان وقت ها از خودم خجالت می کشیدم!
چرا باید دلی که تکه تکه اش کرد
برایش تنگ شود؟
دلم شرمنده ام شده بود..آن هم عجیـــب!!
آخر این اواخر از او اصرار بود و از من انکار !
حالا که دیده بود اصرارهایش جز "شکست" چیزی نداشته،
حسابی خجالتزده شده بود..
هر بار که صدای خرد شدنش توی گوشم می پیچید ، "ضعیف" بودنم می آمد جلوی چشمم و این مرا "قوی" می کرد !
دیگر نمیخواستم ضعیف باشم..
من لت وپارِ غرورم را جمع کرده بودم و دیگر حاضر نبودم بخاطر کسی زیر پایم بگذارمش..
من در حق خودم خیانت کرده بودم و باید جبرانش میکردم ..
میفهمی؟من خودم را به کسی فروخته بودم که غرورم را به مفت هم نخرید!
می دانی که یک آدم شرمنده ی خودش شده باشد یعنی چی؟
حالا چند سال از آن موضوع میگذرد..
آن اتفاق هم دیگر اهمیت چندانی ندارد...
تنها چیزی که مهم است "قوی شدن" است!
مهم نیست چه بر سرت آمده..مهم این است که تو دیگر آن آدم ضعیف سابق نیستی..برای خودت و دلت "خط قرمز" داری..
عقل داری..
"غرور" داری!
غرور داری...🙂
گاهی دلم تنگش می شد..
اما دقیقا همان وقت ها از خودم خجالت می کشیدم!
چرا باید دلی که تکه تکه اش کرد
برایش تنگ شود؟
دلم شرمنده ام شده بود..آن هم عجیـــب!!
آخر این اواخر از او اصرار بود و از من انکار !
حالا که دیده بود اصرارهایش جز "شکست" چیزی نداشته،
حسابی خجالتزده شده بود..
هر بار که صدای خرد شدنش توی گوشم می پیچید ، "ضعیف" بودنم می آمد جلوی چشمم و این مرا "قوی" می کرد !
دیگر نمیخواستم ضعیف باشم..
من لت وپارِ غرورم را جمع کرده بودم و دیگر حاضر نبودم بخاطر کسی زیر پایم بگذارمش..
من در حق خودم خیانت کرده بودم و باید جبرانش میکردم ..
میفهمی؟من خودم را به کسی فروخته بودم که غرورم را به مفت هم نخرید!
می دانی که یک آدم شرمنده ی خودش شده باشد یعنی چی؟
حالا چند سال از آن موضوع میگذرد..
آن اتفاق هم دیگر اهمیت چندانی ندارد...
تنها چیزی که مهم است "قوی شدن" است!
مهم نیست چه بر سرت آمده..مهم این است که تو دیگر آن آدم ضعیف سابق نیستی..برای خودت و دلت "خط قرمز" داری..
عقل داری..
"غرور" داری!
غرور داری...🙂
۸.۱k
۱۷ دی ۱۳۹۹