ارباب کوک p10
ارباب کوک p10
ویو کوک
کوک: بیا تو
تهیونگ: منم
کوک: خب چیکار داشتی
تهیونگ: من گفتم هرکی این غذا رو درست کرده ببرمش بیرون بعد خودت دیدی دیگ ات بود حالا من باید به قولم عمل کنم
کوک: باهاتون نگهبان میاد تا ندزدنش
تهیونگ: منم اینجا شلغمم
کوک: من از شلغم متنفرم
تهیونگ: گگگگ من برم به ات بگم راستی چه خبر از مال و اموال بابای ات؟
کوک: کای فردا میخواد بره بیشتر اطلاعات جمع کنه فردا میگم
تهیونگ: باش
فردا صبح ساعت 8:00 ویو ات
از لای پرده های بنفش نور افتاده بود رو صورتم که مجبود شدم بیدار شم روی تخت نشسته بودم تا اپلود بشم که یادم اومد با تهیونگ قرار برم بیرون باید صبحونه هم درست میکردم پاشدم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم جلو اینه رو صندلی نشستم و موهامو شونه کردم رفتم پایین تو اشپز خونه کسی نبود شروع کردم به صبحونه درست کردن
خیلی وقت بود تو اشپزخونه بودم داشتم پنکیک درست میکردم
تهیونگ: صبح بخیر(اومده کنار ات و دستشو گذاشته رو کابینت)
ات: جیغغغغغغ
تهیونگ: اروم منم
ات: ایییی چرا یکدفعه وارد میشی
تهیونگ: هوم دیگ کمک نمیخوای
ات: اصلا مگ اشپزی بلدی؟
تهیونگ: نه فقط تو بلدی
ات: چ جالب خب بیا باهم پنکیک درست کنیم تو اون یکی ماهیتابه رو بردار اون صورتیه
تهیونگ: نه نه اصلا به اون دست نزن
ات: چرا؟
تهیونگ: اشنا میشی
ات: اممم توهم مافیایی؟
تهیونگ: هممون
ات: همتون
تهیونگ: گفتم که با بقیه اشنا میشی
♡ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡
برید حال کنید دوتا پارت زیاد گذاشتممممممممم
ویو کوک
کوک: بیا تو
تهیونگ: منم
کوک: خب چیکار داشتی
تهیونگ: من گفتم هرکی این غذا رو درست کرده ببرمش بیرون بعد خودت دیدی دیگ ات بود حالا من باید به قولم عمل کنم
کوک: باهاتون نگهبان میاد تا ندزدنش
تهیونگ: منم اینجا شلغمم
کوک: من از شلغم متنفرم
تهیونگ: گگگگ من برم به ات بگم راستی چه خبر از مال و اموال بابای ات؟
کوک: کای فردا میخواد بره بیشتر اطلاعات جمع کنه فردا میگم
تهیونگ: باش
فردا صبح ساعت 8:00 ویو ات
از لای پرده های بنفش نور افتاده بود رو صورتم که مجبود شدم بیدار شم روی تخت نشسته بودم تا اپلود بشم که یادم اومد با تهیونگ قرار برم بیرون باید صبحونه هم درست میکردم پاشدم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم جلو اینه رو صندلی نشستم و موهامو شونه کردم رفتم پایین تو اشپز خونه کسی نبود شروع کردم به صبحونه درست کردن
خیلی وقت بود تو اشپزخونه بودم داشتم پنکیک درست میکردم
تهیونگ: صبح بخیر(اومده کنار ات و دستشو گذاشته رو کابینت)
ات: جیغغغغغغ
تهیونگ: اروم منم
ات: ایییی چرا یکدفعه وارد میشی
تهیونگ: هوم دیگ کمک نمیخوای
ات: اصلا مگ اشپزی بلدی؟
تهیونگ: نه فقط تو بلدی
ات: چ جالب خب بیا باهم پنکیک درست کنیم تو اون یکی ماهیتابه رو بردار اون صورتیه
تهیونگ: نه نه اصلا به اون دست نزن
ات: چرا؟
تهیونگ: اشنا میشی
ات: اممم توهم مافیایی؟
تهیونگ: هممون
ات: همتون
تهیونگ: گفتم که با بقیه اشنا میشی
♡ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♡
برید حال کنید دوتا پارت زیاد گذاشتممممممممم
۱۳.۴k
۲۶ تیر ۱۴۰۲