گیسو کمند part:15
گیسو کمند #part:15
هنوز گلوم میسوخت این چه زهرماری بود اخه هرچی خوردمم کوفتم شده بود ک با لحن جدی گفت؛بیا باید همه چیو بت بگم
-اخه..
+کمند اما .واخه ولی تو این راه نیست چه ب خاسته خدت چ بزور باید این راهو بری هرچه زودتر بهتر
-بس خانوادم چی؟اونا الان دارن دق میکنن
+اوووف همه چی ردیفه تا نیم ساعته مربعیت و لباسا میان
-چیی؟چه مربعیی
کلافه دست تو ماهای بورش کشیدو گفت ؛لازمه ک تو این راه اموزش ببینی باید قوی باشی کمند خطرناکه میدونم که از پسش برمیای
-میشه کامل توضیح بدی من گیج شدم
بیا بشین از اشپزخونه بیرون رفتم و روی مبل نشستم
+ببین من ی تاجر و سیاستمدار بزرگی ام ی سال قبل توی مهمونی گفتن ی تاجر معروف و زرنگ ۱۹ساله رقیبمه اول کاملن منو بخنده انداخت اما اون ی سری داره پر از رازه و خیلی زرنگه تا حالا دخترای زیادی بسمتش،فرستادم امااون فقط دختررارو نمیپسندع و خیلی سخت گیرو تودارع من نمیتونم از ی بچه شکست بخورم میفهمی این یعنی پایان من من ۲۶ساله ک تو این کارم اما اون ی الف بچه نمیتونه منو شکست بوده تو وڟیفت اینه ک بهش تو ی موقعیت غیر انتڟار نزدیک میشی کلن یبار باید مدیونت بشع بعدش تو هرچی هستی و با کمی تعییر بهش نشون بدی باید بهترین ناب باشی
-تاکی؟
+تاوقتی ک همه چی ب منفعه من شه
-خودخواهین من فک نمیکنم ...
+ن دیگه نمیتونم نداریم باید هرلحضه تشنه تر شه و تو دست نیافتنی تر
-خواسته هات زیادع ای خدا....اگ اونطوری ک بخوایم پیش نره چی
+میرع .
که صدای زنگ خونه بلند شد ک لئون ؛باز شو در باز شد این دیگ اخر تعجب بود ولی هیچی منو سرگرم نمیکرد و ذهنم درگیر بود
-کمند محکم باش ابرومون نره خیلی خنسرد
سری تکون دادم اگه خاهرم وسط نبود حتمن فرار میکردم اخه دختر احمق کجا فرار میکردی کجارو داری
ک ی دسته ادم سرشناس و با لباسای بسته بندی شدع وارد شدن یکی ی بسته گوشی اورد با دوربین ها ریز و و ی ست فیروزه ای رنگ خوشگل و یا میکروفون نمیدونم چی بودن
اون یکی با کیف بزرگ ی مرد بود فک ورزشکار چیزیه
اون یکی دختر با کفشهای هفت هشت سانتی وا وارد شد و بقیم فقط لباس مجلسی عممرن من اینارو نمیتونم بپوشم
لئون با همشون دست داد انگار خیلی وخته میشناسشون اما اونا ترکی حرف نمیزدن فارسی بودن تعجب کردم ولی باید محکم بودم ولی استرس داشتم ی خانوم شیک پوش خونگرم نزدیکم شد و بهم دست داد ولی من خیره بدستش بودم ک گفت؛من حادصه هستم و فک کنم تو کمند باشی
با استرس دست دادم و گفتم :درست فکر کردین از دیدنتون خوش حال شدم
سری تکون دادو گفت :امیدوارم همکارای خوبی باشیم
دهن کجی بش رفتم بیشعور +چیزی گفتین کمند خانم ؟
-ن من چیزی نشنیدم با همشون اشنا شدم ادمای خوبی بودن
لئوت گوشیارو گذاشت جلوم گفت :دو جفت انتخاب کن همشون
هنوز گلوم میسوخت این چه زهرماری بود اخه هرچی خوردمم کوفتم شده بود ک با لحن جدی گفت؛بیا باید همه چیو بت بگم
-اخه..
+کمند اما .واخه ولی تو این راه نیست چه ب خاسته خدت چ بزور باید این راهو بری هرچه زودتر بهتر
-بس خانوادم چی؟اونا الان دارن دق میکنن
+اوووف همه چی ردیفه تا نیم ساعته مربعیت و لباسا میان
-چیی؟چه مربعیی
کلافه دست تو ماهای بورش کشیدو گفت ؛لازمه ک تو این راه اموزش ببینی باید قوی باشی کمند خطرناکه میدونم که از پسش برمیای
-میشه کامل توضیح بدی من گیج شدم
بیا بشین از اشپزخونه بیرون رفتم و روی مبل نشستم
+ببین من ی تاجر و سیاستمدار بزرگی ام ی سال قبل توی مهمونی گفتن ی تاجر معروف و زرنگ ۱۹ساله رقیبمه اول کاملن منو بخنده انداخت اما اون ی سری داره پر از رازه و خیلی زرنگه تا حالا دخترای زیادی بسمتش،فرستادم امااون فقط دختررارو نمیپسندع و خیلی سخت گیرو تودارع من نمیتونم از ی بچه شکست بخورم میفهمی این یعنی پایان من من ۲۶ساله ک تو این کارم اما اون ی الف بچه نمیتونه منو شکست بوده تو وڟیفت اینه ک بهش تو ی موقعیت غیر انتڟار نزدیک میشی کلن یبار باید مدیونت بشع بعدش تو هرچی هستی و با کمی تعییر بهش نشون بدی باید بهترین ناب باشی
-تاکی؟
+تاوقتی ک همه چی ب منفعه من شه
-خودخواهین من فک نمیکنم ...
+ن دیگه نمیتونم نداریم باید هرلحضه تشنه تر شه و تو دست نیافتنی تر
-خواسته هات زیادع ای خدا....اگ اونطوری ک بخوایم پیش نره چی
+میرع .
که صدای زنگ خونه بلند شد ک لئون ؛باز شو در باز شد این دیگ اخر تعجب بود ولی هیچی منو سرگرم نمیکرد و ذهنم درگیر بود
-کمند محکم باش ابرومون نره خیلی خنسرد
سری تکون دادم اگه خاهرم وسط نبود حتمن فرار میکردم اخه دختر احمق کجا فرار میکردی کجارو داری
ک ی دسته ادم سرشناس و با لباسای بسته بندی شدع وارد شدن یکی ی بسته گوشی اورد با دوربین ها ریز و و ی ست فیروزه ای رنگ خوشگل و یا میکروفون نمیدونم چی بودن
اون یکی با کیف بزرگ ی مرد بود فک ورزشکار چیزیه
اون یکی دختر با کفشهای هفت هشت سانتی وا وارد شد و بقیم فقط لباس مجلسی عممرن من اینارو نمیتونم بپوشم
لئون با همشون دست داد انگار خیلی وخته میشناسشون اما اونا ترکی حرف نمیزدن فارسی بودن تعجب کردم ولی باید محکم بودم ولی استرس داشتم ی خانوم شیک پوش خونگرم نزدیکم شد و بهم دست داد ولی من خیره بدستش بودم ک گفت؛من حادصه هستم و فک کنم تو کمند باشی
با استرس دست دادم و گفتم :درست فکر کردین از دیدنتون خوش حال شدم
سری تکون دادو گفت :امیدوارم همکارای خوبی باشیم
دهن کجی بش رفتم بیشعور +چیزی گفتین کمند خانم ؟
-ن من چیزی نشنیدم با همشون اشنا شدم ادمای خوبی بودن
لئوت گوشیارو گذاشت جلوم گفت :دو جفت انتخاب کن همشون
۱۵.۱k
۲۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.