رمان گیسو کمند part:16
رمان گیسو کمند #part:16
اما همشون عز شانس خُبَم ایفون بودن الان من چیکا کنم من ک بعلدشون نیصم اما بخاطر اینکع ضایعه نشم ی ایفون پرومکس و با ی a10sبرداشتم واقعن حالم بد بودو میخاسم هرچه زودتر این محیطو ادماشو ترک کنم ادم خفه میشه توش ک لئون رو به خدمه گفت :تموم این لباسا و کفشاو سایر و ببریم اتاق کمند
ک سری تکون دادن اما من عصبی بودم رو ب لئون با غیظ گفتم :من عمرن اونارو بپوشم اونا اذیتم میکنن من تا حالا نپوشیدمشون
-عادت میکنی کمند بعدشم همش نیس چن دست اونم وقتی جلوی علیسان در میای باید شیک و باوقار باشی اکی؟
بس اسمش علیسان بود قشنگه علیسان .....
ک ی لحضه کنار پهلوم سوخت وییی ک تعجب زدع بسمت لئون برگشتم ک کنار گوشم گفت ؛کمند کجاس حواست ابرومو کم ببر
+ببین اصلن حالم خب نیس دص از،سرم بردار ک پهلومو فشار دادو با حرص خندیدو گفت ؛منم خب میدونم ک چی ب ادمام بگم حال خاهرتو با ی رابطه توپ بجا بیارن
هولش دادم و گفتم :خیلی غلط میکنی پست پستی پستتتت
و ی ببخشیدی گفتم و بسمت پله ها دویدم از این خونه و ادماش و من از تموم پولدارو پول دوسا و متنفررررم بزور در اتاقمو بستم و نفس راحتی کشیدم گرم شده بودو نفس کشیدن برام سخت بودش دکمه های پیرهنمو باز کردم درو قفل کردم و بسمت لباسای رو تخت رفتم خوشگل بودن اما من دوسشون ندارم و پرت کردم اون ور تخت و از اعصبانیت ملافه و روتختیم پرت کردم اون ور و جیغ خفه ای کشیدم خدااا کمکم کن کفشارو با لگد زدم که اییی پام درد گرف لعنتی
باید اروم میشدم بو میدادم بسمت لباسای پخشو پلا شدع رفتم و ی لباس سر همی جین زاپ دار با ی شومییز سفید تونستم پیداکنم اه این ک پاهاش بازع ی جوراب زرد ساق بلند با کفش های ونس ک همیشخ برام کهنگی نداشتن برداشتم رفتم بسمت حموم و لباس های تنمو پرت کردم تو سبد لباس چرکا و رفتم زیر اب حدود یساعت زیر اب یخ بود دیگه داشتم میلرزیدم شیر ابو بستمو و بسمت حوله
سفید خیلی کوتاه رفتم این چیه کجای منو میبندع و خشک میکنه درع ک قفله ولش حولرو بکمرم بستم و بسمت ایینه قدی اتاق رفتم تو اینه داشتم بصورت کبود شدم ک کمرنگ تر شدع بود نگاه میکردم -چیزیش نیس خیلیم نازت میکنه
هیییینییکشیدمو برکشتم طرف لئون ک روی تخت دراز کشیدع بودو داشت کتاب میخوند
-برووو بیرون بیتربیت خیلی چندشی
+من ک نگات نمکنم بپوش
-لئون بیرووون لباس میخام بپوشم
+عشق و غرور !رمان خوبیه اما همش رویاس
-اون کتاب منه خواهشن اگع تربیت سرت میشه بزارش زمین و تشریفتو ببر بیرون امد بسمت درو رمانو بسمتم گرفت و درو باز کرد درحالی ک داشت میرفت گفتم :رویا نیسن در واقعیت دروغ کصیفین ک با ی بازی شروع میشه شوکه از جوابم سری تکون داد ک درو محکم بستمو دوبارع قفل کردمش
اه لعنتییییی کتابو پرت کردم
اما همشون عز شانس خُبَم ایفون بودن الان من چیکا کنم من ک بعلدشون نیصم اما بخاطر اینکع ضایعه نشم ی ایفون پرومکس و با ی a10sبرداشتم واقعن حالم بد بودو میخاسم هرچه زودتر این محیطو ادماشو ترک کنم ادم خفه میشه توش ک لئون رو به خدمه گفت :تموم این لباسا و کفشاو سایر و ببریم اتاق کمند
ک سری تکون دادن اما من عصبی بودم رو ب لئون با غیظ گفتم :من عمرن اونارو بپوشم اونا اذیتم میکنن من تا حالا نپوشیدمشون
-عادت میکنی کمند بعدشم همش نیس چن دست اونم وقتی جلوی علیسان در میای باید شیک و باوقار باشی اکی؟
بس اسمش علیسان بود قشنگه علیسان .....
ک ی لحضه کنار پهلوم سوخت وییی ک تعجب زدع بسمت لئون برگشتم ک کنار گوشم گفت ؛کمند کجاس حواست ابرومو کم ببر
+ببین اصلن حالم خب نیس دص از،سرم بردار ک پهلومو فشار دادو با حرص خندیدو گفت ؛منم خب میدونم ک چی ب ادمام بگم حال خاهرتو با ی رابطه توپ بجا بیارن
هولش دادم و گفتم :خیلی غلط میکنی پست پستی پستتتت
و ی ببخشیدی گفتم و بسمت پله ها دویدم از این خونه و ادماش و من از تموم پولدارو پول دوسا و متنفررررم بزور در اتاقمو بستم و نفس راحتی کشیدم گرم شده بودو نفس کشیدن برام سخت بودش دکمه های پیرهنمو باز کردم درو قفل کردم و بسمت لباسای رو تخت رفتم خوشگل بودن اما من دوسشون ندارم و پرت کردم اون ور تخت و از اعصبانیت ملافه و روتختیم پرت کردم اون ور و جیغ خفه ای کشیدم خدااا کمکم کن کفشارو با لگد زدم که اییی پام درد گرف لعنتی
باید اروم میشدم بو میدادم بسمت لباسای پخشو پلا شدع رفتم و ی لباس سر همی جین زاپ دار با ی شومییز سفید تونستم پیداکنم اه این ک پاهاش بازع ی جوراب زرد ساق بلند با کفش های ونس ک همیشخ برام کهنگی نداشتن برداشتم رفتم بسمت حموم و لباس های تنمو پرت کردم تو سبد لباس چرکا و رفتم زیر اب حدود یساعت زیر اب یخ بود دیگه داشتم میلرزیدم شیر ابو بستمو و بسمت حوله
سفید خیلی کوتاه رفتم این چیه کجای منو میبندع و خشک میکنه درع ک قفله ولش حولرو بکمرم بستم و بسمت ایینه قدی اتاق رفتم تو اینه داشتم بصورت کبود شدم ک کمرنگ تر شدع بود نگاه میکردم -چیزیش نیس خیلیم نازت میکنه
هیییینییکشیدمو برکشتم طرف لئون ک روی تخت دراز کشیدع بودو داشت کتاب میخوند
-برووو بیرون بیتربیت خیلی چندشی
+من ک نگات نمکنم بپوش
-لئون بیرووون لباس میخام بپوشم
+عشق و غرور !رمان خوبیه اما همش رویاس
-اون کتاب منه خواهشن اگع تربیت سرت میشه بزارش زمین و تشریفتو ببر بیرون امد بسمت درو رمانو بسمتم گرفت و درو باز کرد درحالی ک داشت میرفت گفتم :رویا نیسن در واقعیت دروغ کصیفین ک با ی بازی شروع میشه شوکه از جوابم سری تکون داد ک درو محکم بستمو دوبارع قفل کردمش
اه لعنتییییی کتابو پرت کردم
۱۰.۲k
۲۵ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.