داستانی شدم ه پاانش مثل عصر جمعه دلگر است

داستانی شدم كه پايانش مثل يك عصر جمعه دلگير است‌ 
نيستم در حدود حوصله‌ها، پس چه بهتر كه مختصر بشوم‌

دورها قبر كوچكی دارم بی اتاق و حياط خلوت نيست 
گاه‌گاهی سری بزن نگذار با تو از اين غريبه‌تر بشوم..

#مهدی_فرجی
دیدگاه ها (۱)

تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستابی فروغم کرده سنگ بچه های رو...

اینکه هر سو می‌کشم با خود نه پنداری تن است گور گردان است و د...

ز سجده پیش رخش منع ما مکن زاهدنیاز اهل محبت کم از نماز تو نی...

💭بعضی ها توی زندگیِ آدم ، شبیه هیچ چیز و هیچکسی نیستن؛شبیه‌ِ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط