چندشاتی جونگکوک(پارت۱)
CHEATING
هنوز صدای فریادای جونگکوک توی سرش میپیچید...
همون صدایی که یه زمانی شنیدنش آرومش میکرد، حالا مثل تیغ روی روحش میکشید.
مگه خودش نگفته بود همهی زندگیشه؟
مگه نگفته بود دوستش داره، اونقدر که حاضر هرکاری براش بکنه؟
پس چرا حالا اینطوری شده؟
آدم با کسی که همه زندگیشه اینطور رفتار میکنه؟
آدم سر زندگیش داد میزنه؟
اون هم بدون هیچ حرفی… بدون هیچ توضیحی…
فقط توجه میخواست...
نمیتونست تحمل کنه که مهمترین آدم زندگیش هر شب از کنارش رد بشه و انگار نه انگار، حتی نگاهش هم نکنه.
نمیتونست ببینه ساعتها تو آشپزخونه غذا درست میکنه، منتظرش میمونه…
اما تنها چیزی که نصیبش میشه، صدای محکم بستهشدن در اتاقه…
صدایی که هر بار انگار بخشی از قلبش رو خرد میکنه.
خونه میلرزه… و بعد، سکوت.
سکوتی که از هر فریادی دردناکتره.
۳۱ روزه کار هرشبشه...
۳۱ شب تنها موندن با هزار فکر، هزار کابوس، هزار «چرا؟»
سیویک شب مردن بیصدا…
این فقط یک معنی میتونست داشته باشه.
«خیانت؟»
و همین یک کلمه کافی بود تا همهی دنیا روی سرش خراب بشه.
__________________________
هنوز صدای فریادای جونگکوک توی سرش میپیچید...
همون صدایی که یه زمانی شنیدنش آرومش میکرد، حالا مثل تیغ روی روحش میکشید.
مگه خودش نگفته بود همهی زندگیشه؟
مگه نگفته بود دوستش داره، اونقدر که حاضر هرکاری براش بکنه؟
پس چرا حالا اینطوری شده؟
آدم با کسی که همه زندگیشه اینطور رفتار میکنه؟
آدم سر زندگیش داد میزنه؟
اون هم بدون هیچ حرفی… بدون هیچ توضیحی…
فقط توجه میخواست...
نمیتونست تحمل کنه که مهمترین آدم زندگیش هر شب از کنارش رد بشه و انگار نه انگار، حتی نگاهش هم نکنه.
نمیتونست ببینه ساعتها تو آشپزخونه غذا درست میکنه، منتظرش میمونه…
اما تنها چیزی که نصیبش میشه، صدای محکم بستهشدن در اتاقه…
صدایی که هر بار انگار بخشی از قلبش رو خرد میکنه.
خونه میلرزه… و بعد، سکوت.
سکوتی که از هر فریادی دردناکتره.
۳۱ روزه کار هرشبشه...
۳۱ شب تنها موندن با هزار فکر، هزار کابوس، هزار «چرا؟»
سیویک شب مردن بیصدا…
این فقط یک معنی میتونست داشته باشه.
«خیانت؟»
و همین یک کلمه کافی بود تا همهی دنیا روی سرش خراب بشه.
__________________________
- ۳.۵k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط