p2
p2
که یهو نامجون گفت:
نامی:اووووو هرزه اینجایی پس اگه میخوای بدونی من عاشق میا شدم و خواستم بگم که تو دیگه توی قلب من جایی نداری اگه خواستی میتونی اینجا بمونی و کلفت خونه یا از خونه گورتو گم کن(چیه فکر کردین میگه ا.ت میا من مجبور کرد گقت تورو میکشه هه به همین خیال باشین😂)
میا:ددی این که(عشوه)
نامی:هیچی یک آدم اضافی توی زندگیمون
ادمین:که یهو ا.ت دستشو گذاشت رو قلبش چون بیماریه قلبی داشت
و یهو ا.ت زود اون خونه رو ترک میکنه و میره خونشون وسیله هاشو جمع میکنه و میرع خونه دست یونا(چقدر میره گفتم)
.........
ویو خونه یونا
صدای در:تق تق تق
یونا :اه کیه این وقت روز
درو باز میکنه
یونا:ا...ا.ت تویی
چرا گریه میکنی
ا.ت:هق من امروز رفتم...(همه ی داستان رو تعریف میکنه)
یونا:وایییی حالا میخوای چکار کنی
ا.ت:من میخوام برم پاریس اگه میخوایی بیا دوتا بلیط گرفتم
یونا:من مثل کوه پشتتم
..........
ویو چند سال بعد
.........
ویو ا.ت
خب از اون ماحرا چند سال میگزره و من با یونا اومدم پاریس و بزرگ تری مافیا دنیا شدیم و قراره امروز بخاطر معامله به شریک جدیدمون که اونا هم مافیا هستن و هفت نفرن
........
ا.ت:واییییی یونا بیدار شو دیگه او از پرواز جا میمونیما
یونا:باشه بلند شدم(خوابالو)
...........
ویو فرودگاه
بلیطارو دادیم و سوار هواپیما شدیم
و بعد از چند ساعت رسیدیم
و یک راست رفتیم شرکت وقتی رفتیم توی اتاق جلسه باکسی رو به رو شدم که که نباید میشدم
که یهو از صندلی بلند شدو گفت...
که یهو نامجون گفت:
نامی:اووووو هرزه اینجایی پس اگه میخوای بدونی من عاشق میا شدم و خواستم بگم که تو دیگه توی قلب من جایی نداری اگه خواستی میتونی اینجا بمونی و کلفت خونه یا از خونه گورتو گم کن(چیه فکر کردین میگه ا.ت میا من مجبور کرد گقت تورو میکشه هه به همین خیال باشین😂)
میا:ددی این که(عشوه)
نامی:هیچی یک آدم اضافی توی زندگیمون
ادمین:که یهو ا.ت دستشو گذاشت رو قلبش چون بیماریه قلبی داشت
و یهو ا.ت زود اون خونه رو ترک میکنه و میره خونشون وسیله هاشو جمع میکنه و میرع خونه دست یونا(چقدر میره گفتم)
.........
ویو خونه یونا
صدای در:تق تق تق
یونا :اه کیه این وقت روز
درو باز میکنه
یونا:ا...ا.ت تویی
چرا گریه میکنی
ا.ت:هق من امروز رفتم...(همه ی داستان رو تعریف میکنه)
یونا:وایییی حالا میخوای چکار کنی
ا.ت:من میخوام برم پاریس اگه میخوایی بیا دوتا بلیط گرفتم
یونا:من مثل کوه پشتتم
..........
ویو چند سال بعد
.........
ویو ا.ت
خب از اون ماحرا چند سال میگزره و من با یونا اومدم پاریس و بزرگ تری مافیا دنیا شدیم و قراره امروز بخاطر معامله به شریک جدیدمون که اونا هم مافیا هستن و هفت نفرن
........
ا.ت:واییییی یونا بیدار شو دیگه او از پرواز جا میمونیما
یونا:باشه بلند شدم(خوابالو)
...........
ویو فرودگاه
بلیطارو دادیم و سوار هواپیما شدیم
و بعد از چند ساعت رسیدیم
و یک راست رفتیم شرکت وقتی رفتیم توی اتاق جلسه باکسی رو به رو شدم که که نباید میشدم
که یهو از صندلی بلند شدو گفت...
۳.۸k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.