عاشقناشناس

#عاٰشِق_ناشِــناس• 💚🍃
#پارت_12

تمام ماجرا رو براش تعریف کردم..

محراب واقعا بهترین رفیقی بود که داشتم..
حتی خیلی چیزایی که به پانیذ نمیگفتم‌ محراب میدونست..

_قربونت برم بهتره فراموشش کنی..ببین هیچی نشده داری خودتو اذیت میکنی..

ناخداگاه بغض کردم..
دوست نداشتم بهم بگه فراموشش کن..
+نمیتونم محراب..بخدا دست خودم نیست..اصلا یادم‌نمیاد چجوری کی و کجا فالوش کردم هیچی یادم‌نیست فقط میدونم میخوامش..تحت هر شرایطی میخوامش..

_خب اگه اون با یکی دیگه باشه و اونم خیلی بخوادش چی؟

+فکر میکنی به این چیزا فکر نکردم؟همین فکراس که داره دیوونم میکنه..

_فدات بشم اینجوری نکن..
دیانا..تصور کن آدرسشو پیدا کردی..رفتی پیشش..یا بگه تو رابطم..یا بگه تو تایپم نیستی؟..چکار میکنی؟

+تاحالا دیدی من چیزیو بخوام و بهش نرسم؟؟
این موضوع با همه فرق داره..
من سر ارسلان فهمیدم هم حسودم هم خودخواه..در صورتی که قبلا فکر میکردم نیستم..
اگه تو رابطه باشه جداشون میکنم..
اگه بگه تایپش نیستم هر کاری لازمه میکنم تا به چشمش بیام..
یا منو میخواد یا باید بخواد!

بین حرفام فین فین میکردم..
ولی شک نداشتم این تنها حرفایی بود که تا پای جون پاش میموندم..

_دیانا تو واقعا عاشق شدی..از دست رفتی.
دختر مگه عشق زوری میشه؟

+همینه که هست!

محراب شروع کرد به خندیدن..
_چقدر میدی ادرسشو بهت بدم
+باشه محراب کاری نداری؟ من برم درس بخونم
_فهمیدی چی گفتم؟میگم آدرس این آقا ارسلانو پیدا کردم..

رمان داره جذاب میشه.......
دیدگاه ها (۱۲)

● #عاٰشِق_ناشِــناس• 💚🍃#پارت_13+باشه محراب کاری نداری؟من برم...

خنده ی ماه و قشنگش.........

● #عاٰشِق_ناشِــناس• 💚🍃#پارت_11با دست لرزون رمز گوشیمو زدم.....

1:من هدفم اینه که کسایی ك منو فالو دارن از چیزایی که میزارم ...

یکی بهم میگفت:«اگه تو تمام لحظات تصورش میکنی؛اگه نمیتونی فرا...

اگه همش فکر میکنی از زندگیت عقبی این پست رو بخون >>>>اگه فقط...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_³⁵+آره می...میبینمت....امیدوارم....-منظ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط