꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
꙳ همکلاسی غیرتی من ꙳
Part 13
( فردا)
( از زبان ا/ت)
امروز من زود تر پا شدم رفتم خونم
( توی خونه جونگ کوک خوابیده بود)
و لباسم رو پوشیدم وقتی دوباره رفتم داخل خونه جونگ کوک دیدم اونم امادس
جونگ کوک : صبح بخیر عشقم
ا/ت : صبح بخیر
جونگ کوک : بریم
ا/ت : بریم
راستش چند روزبه یه پسره توی مدرسه داره اذیتم می کنه ولی به کسی نگفتم حتی به یونا و جونگ کوک نمی دونم بگم یا نگم
امیدوارم دیگه اذیتم نکنن
جونگ کوک : ا/ت چیزی شده انگار نگرانی
ا/ت : اره اره حالم خوبه
جونگ کوک : مطمئن باشم
ا/ت : اوهوم
راستش تا به حال انقدر از اینکه به کسی دروغ بگم ناراحت نشده بودم
رسیدیم مدرسه وقتی رفتیم طبق معمول همه دخترا داشتن به منو جونگ کوک نگاه می کردن
سر کلاس همش بچه ها برام نامه می فرستم که باید از جونگ کوک فاصله بگیرم و از این جور چیزا و جونگ کوک هم اینو فهمید جونگ کوک میگه از دستشون ناراحت نشم ولی نمیشه بازم انگار نمی تونم تحمل کنم
زنگ خورد و جونگ کوک امد طرفم
جونگ کوک : ا/ت حالت خوبه
ا/ت : اوهوم (ناراحت)
(ا/ت ناراحته که این دفعه بیشتر از قبل دخترای کلاس ب اش نامه تحدید نوشته بودن )
ا/ت : من میرم دست شویی
جونگ کوک : باش
رفتم دست شویی
وقتی رفتم لونا و چند تا از اون دختر رو دیدم که امد تو
لونا : دختره هرزه چرا از جونگ کوک جدا نمیشی ها
یکی از دخترا : اگه دست کثیفتو از سرش بر نداری بد می بینی
و بد رفتن پاهام سست شد و افتادم زمین
شاید..... شاید راست می گفتم شاید من اونقدر هم برای جونگ کوک مناسب نباشم
از دست شویی رفتم بیرون که یک دفعه یکی کشیدم و بردم پشت مدرسه
( بچه ها جونگ کوک با یونا داخل کلاس بودن و پنجره کلاس باز بود و ا/ت زیر پنجره بود )
ا/ت : باهام هق چیکار دارید هق
حمایت......؟ 💜
Part 13
( فردا)
( از زبان ا/ت)
امروز من زود تر پا شدم رفتم خونم
( توی خونه جونگ کوک خوابیده بود)
و لباسم رو پوشیدم وقتی دوباره رفتم داخل خونه جونگ کوک دیدم اونم امادس
جونگ کوک : صبح بخیر عشقم
ا/ت : صبح بخیر
جونگ کوک : بریم
ا/ت : بریم
راستش چند روزبه یه پسره توی مدرسه داره اذیتم می کنه ولی به کسی نگفتم حتی به یونا و جونگ کوک نمی دونم بگم یا نگم
امیدوارم دیگه اذیتم نکنن
جونگ کوک : ا/ت چیزی شده انگار نگرانی
ا/ت : اره اره حالم خوبه
جونگ کوک : مطمئن باشم
ا/ت : اوهوم
راستش تا به حال انقدر از اینکه به کسی دروغ بگم ناراحت نشده بودم
رسیدیم مدرسه وقتی رفتیم طبق معمول همه دخترا داشتن به منو جونگ کوک نگاه می کردن
سر کلاس همش بچه ها برام نامه می فرستم که باید از جونگ کوک فاصله بگیرم و از این جور چیزا و جونگ کوک هم اینو فهمید جونگ کوک میگه از دستشون ناراحت نشم ولی نمیشه بازم انگار نمی تونم تحمل کنم
زنگ خورد و جونگ کوک امد طرفم
جونگ کوک : ا/ت حالت خوبه
ا/ت : اوهوم (ناراحت)
(ا/ت ناراحته که این دفعه بیشتر از قبل دخترای کلاس ب اش نامه تحدید نوشته بودن )
ا/ت : من میرم دست شویی
جونگ کوک : باش
رفتم دست شویی
وقتی رفتم لونا و چند تا از اون دختر رو دیدم که امد تو
لونا : دختره هرزه چرا از جونگ کوک جدا نمیشی ها
یکی از دخترا : اگه دست کثیفتو از سرش بر نداری بد می بینی
و بد رفتن پاهام سست شد و افتادم زمین
شاید..... شاید راست می گفتم شاید من اونقدر هم برای جونگ کوک مناسب نباشم
از دست شویی رفتم بیرون که یک دفعه یکی کشیدم و بردم پشت مدرسه
( بچه ها جونگ کوک با یونا داخل کلاس بودن و پنجره کلاس باز بود و ا/ت زیر پنجره بود )
ا/ت : باهام هق چیکار دارید هق
حمایت......؟ 💜
۲۹.۶k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.