چه کنم با غم خویش

چه‌ کنم با غم خویش؟
که گهی بغض دلم می ترکد،
دل تنگم زِ عطش می سوزد،
شانه ای می خواهم که
گذارم سر خود بر رویش
و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم
ولی افسوس که نیست...!!
دیدگاه ها (۱)

دارم می روم از این شهر بی عشق

بعدهااا فهمیدم

همزیستی مسالمت آمیزز

سیم بگووو

بمان در سینه ام ز آنجا که هم جانی و جانانینفس میگیرم از بویت...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

عاشقانه های شبنم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط