دلتنگ توام جانا هردم که روم جایی

دلتـنگ توام جانا هردم که روم جـایی
با خود به سفر بردم یاد تو و تنـهایی

رفتم که سفر شاید درمان دلم گـردد
رفتن نبُود چاره وقتی که تو اینـجایی

از کوی تو رفتم من تا دل بشود آرام
بیهوده سفرکردم وقتی که تو مـاوایی

با یک غزل ساده از عشق تو مـیـگویم
آخرچه شود حاصل جزغصه و رسـوایی

در حسرت دیدارت بی خوابم و بـیدارم
یاد دل من هستی؟ای مظهر زیـبـایی

تلخ ست همه ی عمرم از شدت دلتـنگی
یا سوی تو باز آیم؛یا اینکه تو مـی آیی!
دیدگاه ها (۱)

باز هم آمده ای تا دل من #خام شودعشق تو در سر من باعث سرسام ش...

دستور بده شاعر چشمان تو باشممجبور که نه، گوش به فرمان تو باش...

اشکهایت رابه باران بسپار.من حصار روزهای غم انگیزت رامی شکنم ...

دردِ هجرانِ تو را ای جان ِجانان می‌کِشم این دلِ آواره را بات...

دلتنگ توام جانا هردم که روم جاییبا خود به سفر بردم یاد تو و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط