دلتنگ که می شوم

دلتنگ که می شوم
به تماشا می نشینم
در قاب آیینه
تنهایی خودم را
که چطور
قلم موی روزگار
سپید کرده است
تار موهای بوم زندگی
وقتی که شیدایی جوانی
دلداده ی تو بود
لبخند نگاهت
سرود جاودانگی می خواند
در چشمان منتظرم
که عشق را
به سکوت
چشم در چشم
حرف می زدیم
حالا منم و یک دنیا دلواپسی
و انتظار نگاهی
که دوباره بخواند
مرا به میم جاودانگی عشق
دیدگاه ها (۲)

بدترین جای قضیه آنجاییست که عاشق آدمهایی میشویم که از یک فرس...

‏‎‏‎سنجاق قفلے ها را دوست دارم از همان ڪودڪی دوست شان دا...

‍ آن جا ک تو رابرای خودت می خواهندجاری باشمهر بورز و عشق بپا...

خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیمراهِ رودِ جاریِ احساسم...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط