پدرخوانده:)
پدرخوانده:)
پارت ²⁹
همانطور که میدانید بنده هنوزم خوب نشدم ولییی برای شما تریاکیای خوبم یه پارت مشتی میزارم.... ژوووووون:)
۲ روز بعد ...
ات ویو
امردز بااالاااخره مرخص میشم البته نمیشم چون بابام گفته میخواد من توی خونه باشم و به جای اینکه توی بیمارستان باشم توی خونه ام و خیلی هم فرق نمیکنه هااا فقط تو خونهامم
_ پرنسس ... .
سلام بابااا چیشد؟ میرم خونه؟
_ آره میری
اوهووممم
راه افتادیم به سمت خونه من هنوز باید دارو هام و سرم هام رو میزدم که زنده بمونم حقیقتا🌚😂 ...... پس توی یه اتاق دیگه بودم و وقتی برگشتم خونه ودقعا حالم بهتر بود اصن حس خوبی داشتم حالا بگذریم ..
کوک ویو
تقریباااا ۲ هفتهست که ات عمل کرده و اون موقع مناسب نمیدونستم ازش بپرسمم ولی الان ددباره میخوام بپرسممم ...
_ اممم ات
بله!؟
_ تو ن..نمیخوای جواب بدی؟ یعنی نمیخوای بگ...
بابا
_ نمیخوای؟
نمیدونم .... اخه عجیب نیست؟
_ اگه ن..نمیخوای بگو
چند روز دیگه بهم زمان میدی؟
_ اره .....اره
چونکه میدووونممم اینجا اتفاقی نمیوفتههه میریم و فلشبک میزنیم به شببببب
*شب*
ات ویو
شام رو برام اوردن روی تخت .... شام رو خوردم و بعد شرو کردم به فکر کردن ... میتونم دوست دخترش باشم؟ مناسبه؟ خب راستش معذب میشم که اینجوری شه یعنی فکر کن ... با پدرناتنیت رابطه داشته باشی ... ولی خب دروغ چرا ؟ منم دوستش دارم .....
( دارک شد☠🔪)
صبح روز بعد ....
با حالت تهوعی که داشتم از خواب بیدار شدم هنوزم شکمم درد میکنه و حس کسلی دارم میخوام برم بیرون ولی از دست این سرم ها نمیتونم حتی تکون بخورم ....
بابااااا ( داد )
حوابی نشنیدم واسهی خمین بلند تر داد زدم ...
بابااااااااااااا ( داددددددد )
تازه ساعت هفته .... به این زودی رفته شرکت ؟ هوووف نمیدونممم الان فقط خوابمم میاددد چرا اینقدرر زود بیدار شدمممم؟
میدونم کم بود گایز ببخشید🌚🌝
شرط:
۵ کام
۱۰ لایک
پارت ²⁹
همانطور که میدانید بنده هنوزم خوب نشدم ولییی برای شما تریاکیای خوبم یه پارت مشتی میزارم.... ژوووووون:)
۲ روز بعد ...
ات ویو
امردز بااالاااخره مرخص میشم البته نمیشم چون بابام گفته میخواد من توی خونه باشم و به جای اینکه توی بیمارستان باشم توی خونه ام و خیلی هم فرق نمیکنه هااا فقط تو خونهامم
_ پرنسس ... .
سلام بابااا چیشد؟ میرم خونه؟
_ آره میری
اوهووممم
راه افتادیم به سمت خونه من هنوز باید دارو هام و سرم هام رو میزدم که زنده بمونم حقیقتا🌚😂 ...... پس توی یه اتاق دیگه بودم و وقتی برگشتم خونه ودقعا حالم بهتر بود اصن حس خوبی داشتم حالا بگذریم ..
کوک ویو
تقریباااا ۲ هفتهست که ات عمل کرده و اون موقع مناسب نمیدونستم ازش بپرسمم ولی الان ددباره میخوام بپرسممم ...
_ اممم ات
بله!؟
_ تو ن..نمیخوای جواب بدی؟ یعنی نمیخوای بگ...
بابا
_ نمیخوای؟
نمیدونم .... اخه عجیب نیست؟
_ اگه ن..نمیخوای بگو
چند روز دیگه بهم زمان میدی؟
_ اره .....اره
چونکه میدووونممم اینجا اتفاقی نمیوفتههه میریم و فلشبک میزنیم به شببببب
*شب*
ات ویو
شام رو برام اوردن روی تخت .... شام رو خوردم و بعد شرو کردم به فکر کردن ... میتونم دوست دخترش باشم؟ مناسبه؟ خب راستش معذب میشم که اینجوری شه یعنی فکر کن ... با پدرناتنیت رابطه داشته باشی ... ولی خب دروغ چرا ؟ منم دوستش دارم .....
( دارک شد☠🔪)
صبح روز بعد ....
با حالت تهوعی که داشتم از خواب بیدار شدم هنوزم شکمم درد میکنه و حس کسلی دارم میخوام برم بیرون ولی از دست این سرم ها نمیتونم حتی تکون بخورم ....
بابااااا ( داد )
حوابی نشنیدم واسهی خمین بلند تر داد زدم ...
بابااااااااااااا ( داددددددد )
تازه ساعت هفته .... به این زودی رفته شرکت ؟ هوووف نمیدونممم الان فقط خوابمم میاددد چرا اینقدرر زود بیدار شدمممم؟
میدونم کم بود گایز ببخشید🌚🌝
شرط:
۵ کام
۱۰ لایک
۲.۹k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.