〔مَردِ دیوونه ی مَن!〕
〔مَردِ دیوونه ی مَن!〕
#ᑭ𝖺𝗋𝗍_1
✽┄┅┄┅┄•🥂🌻 •┄┅┄┅┄✽
_کارت عروسیمه
دلم ریخت!
کارت عروسی عشقم؟
با نیشخند و چشمای مرموزش نگاهم کرد
آروم کارتو از دستش گرفتم
بغض تو گلوم گیر کرده بود و اجازه حرف زدن نمیداد
به نام پیوند دهنده ی قلب ها
جمعه شب به صرف میوه و شیرینی و شام در باغ بزرگ .. نیاوران منتظرتان هستیم.
با همین چند کلمه ، حس کردم قلبم داره شکافته میشه..
خشک شده به متن خیره شده بودم
پیوند دهنده ی قلب ها؟
مرد من داشت داماد میشد؟؟
عروسش یکی دیگه بود؟؟!
_اگه ماشین همراهتون نیست میتونم برسونمتون.!
سرمو بالا اوردم و به چشم هاش خیره شدم.!
عشق من ، چه رسمی باهام حرف میزد
مگه همین یک ماه پیش نبود که درباره ی شب عروسیمون نظر میداد.
راستی اون که دیگه مرد من نبود!
عشق من نبود !
فردا شب میشد مرد یکی دیگه!
آروم سری تکون دادم
پشت سرش راه افتادم و سوار ماشینش شدم
✽┄┅┄┅┄•🥂🌻 •┄┅┄┅┄✽
#ᑭ𝖺𝗋𝗍_1
✽┄┅┄┅┄•🥂🌻 •┄┅┄┅┄✽
_کارت عروسیمه
دلم ریخت!
کارت عروسی عشقم؟
با نیشخند و چشمای مرموزش نگاهم کرد
آروم کارتو از دستش گرفتم
بغض تو گلوم گیر کرده بود و اجازه حرف زدن نمیداد
به نام پیوند دهنده ی قلب ها
جمعه شب به صرف میوه و شیرینی و شام در باغ بزرگ .. نیاوران منتظرتان هستیم.
با همین چند کلمه ، حس کردم قلبم داره شکافته میشه..
خشک شده به متن خیره شده بودم
پیوند دهنده ی قلب ها؟
مرد من داشت داماد میشد؟؟
عروسش یکی دیگه بود؟؟!
_اگه ماشین همراهتون نیست میتونم برسونمتون.!
سرمو بالا اوردم و به چشم هاش خیره شدم.!
عشق من ، چه رسمی باهام حرف میزد
مگه همین یک ماه پیش نبود که درباره ی شب عروسیمون نظر میداد.
راستی اون که دیگه مرد من نبود!
عشق من نبود !
فردا شب میشد مرد یکی دیگه!
آروم سری تکون دادم
پشت سرش راه افتادم و سوار ماشینش شدم
✽┄┅┄┅┄•🥂🌻 •┄┅┄┅┄✽
۲.۰k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.