اشک حسرت پارت

#اشک حسرت #پارت ۱۵

سعید:
دایی خندید وگفت : آره شباهنگ چرا نمیای تو شرکت دایی ات کار کنی
- گذشته رو یادتون رفته
دایی: کینه ای نباش
- نیستم
زنگ زدن یه خدمتکار رفت ودر رو باز کرد وبعدم وکیله ضیایی اومد تو با دیدنم یکم تعجب کرد وگفت : پسر مهیارسعادت ؟! درسته
- بله
باهاش دست دادم یکم ناراحت به نظر می رسید وسوال های تو سرم داشت بیشتر می شد
دایی لبخندی زدوگفت : پسرخواهرم یکم عجوله کارت رو انجام بده ضیایی
ضیایی ناراحت از تو کیفش یه کاغذ در آوردوگفت : شرمنده ام بخدا آقای سعادت
کاغذ رو گرفتم یه چک بود با دیدن مبلغش واسم صاحب چک رنگم پرید وانگار کوهی رو سرم آوار شد متعجب دایی رو نگاه کردم سری تکون داد وگفت : پدرت خیلی بدهی بالا آورده بود حتا پای خواهر منم کشید وسط من حرف می زدم شما جبهه می گرفتیدخواهرم مجبور شد بخاطر پدر تو چک با این مبلغ بالا بکشه چرا برات سوال نشده چرا بابات ورشکست شده
- من چیزی نمی دونم دایی ولی این شمایید که نیش وکنایه می زنید پدر من که نمی خواست خانوادش به این روز کشیده بشه منم حالا این چک رو دیدم برام توضیح بدید
به تاریخ چک نگاهی انداختم وگفتم : اینکه مال دوسال پیشه دایی بگید جریان این چک چیه؟
دایی: من پرداخت کردم پسرم
تعجبم چند برابر شد
دایی : می بینی که مبلغ چک خیلی خیلی بالاست
- می بینم دایی ولی چرا شما
دایی آدمی نبود یک ریال به کسی کمکی انجام بده
ضیایی یه کاغذ دراورد وگرفت مقابلم وگفت : این یه برگه ای که از مادرتون گرفتن در اعضاییه پولی که آقای مرادی پرداخت کردن ایشون باید پول رو پرداخت کنن
چی می تونستم بگم لال شده بودم چرا زندگیمون اینجوری بهم ریخته بود من تا آخر عمرمم کار کنم نمی تونم نصف این پول رو به دایی برگردونم
دایی با لبخندی گفت : می بینی که نمی خواستم مادرت پاش به زندان کشیده بشه با اونوحالش نگران نباش پسر تو می تونی یه کاری کنی که نه سیخ بسوزه نه کباب من این پول رو نادیده می گیرم
- یعنی چی دایی من باید چیکار کنم می دونید که نمی تونم اینومول رو پرداخت کنم
دایی : بعدا حرف می زنیم
متعجب بودم وحالم اصلا خوب نبود این چک بخاطر چی بود مگه پدرم چقدر بدهی داشت داشتم دیونه می شدم
دیدگاه ها (۶)

#اشک حسرت #پارت ۱۵آسمان: نگاهم به سعید بود درست بود داشت به...

#اشک حسرت #پارت ۱۶سعید : بدترین شب زندگیم امشب بود حتامتوجه...

#اشک حسرت #پارت ۱۴سیگارمو که به آخر رسید انداختم تو جوب کوچی...

#اشک حسرت #پارت ۱۳سعید : سرمو بلند کردم آسمان واسه همه میو...

اقا بانک "" ناتراز "" دیگه چه کوفتیه !!مثه این می مونه شما ب...

اقای "" بابک زنجانی "" بتمررررگ سره جات !!!چون این دفه تا از...

من نمی فهمم خدایی شمارو !!نیاز به ترور نیست !یه اینترنت ملی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط