میخواهم بنویسم ، اما کلمات جانی ندارند !
میخواهمبنویسم ، اماکلماتجانیندارند !
میخواهمبگویم بیایی ، اماکلماتکنارهمدرستجاینمیگیرند !
میخواهم بگویم همهچیز را ؛
از تو نبودنت وآنچهکهازتوبهجایمانده ..
اما نمیتوانم ، بارهامینویسم و خطمیزنم !
جملاتم بهمریخته دیگر مثلقبل خوبکنارهمجاینمیگیرند !
نبودنت آنقدر سختست کهکلماتهمنمیتوانندتوصیفشکنند . .
فقطمیگویم بمان حتیاندازهنیمنگاهی کهبرایمن دنیاییست
میخواهمبگویم بیایی ، اماکلماتکنارهمدرستجاینمیگیرند !
میخواهم بگویم همهچیز را ؛
از تو نبودنت وآنچهکهازتوبهجایمانده ..
اما نمیتوانم ، بارهامینویسم و خطمیزنم !
جملاتم بهمریخته دیگر مثلقبل خوبکنارهمجاینمیگیرند !
نبودنت آنقدر سختست کهکلماتهمنمیتوانندتوصیفشکنند . .
فقطمیگویم بمان حتیاندازهنیمنگاهی کهبرایمن دنیاییست
۱۴.۷k
۰۱ بهمن ۱۴۰۰