ب معنا روح

بھ معناۍ " روح "
اذن بده تا به این شکل ، برایت تَفسیر کنم .
او ! روح ِ او !
مَن ِ دیگری بود در آن سوۍ جھان . .
دیدگاه ها (۱)

میخواهم‌بنویسم ، اما‌کلمات‌جانی‌ندارند !میخواهم‌بگویم‌ بیایی...

‏باید می‌بودی، تا برات می‌خوندم«دارد همه‌چیز، آنڪه تو را داش...

؛مامان همه‌یِ برق‌های خونه رو خاموشکرده و نور زرد چراغ گوشه‌...

من از آن تافته‌های جدابافته نبودم که هر توهینی را ببخشایم.ام...

سلااااااااااااااممممممممم به همگی

من تو این چند هفته اتک ان تایتان رو تموم کردم و می خوام در ک...

داداش و آبجایی گرامی.......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط