پارت ۲۰
پارت ۲۰
با اخم به آرش نگاه کردم : نقشت چیه ؟
آرش هم با یه لبخند ژکوند نگام کرد و گفت : باید پسرا رو تعقیب کنیم و وقتی با دوست دختراشون قرار گذاشتن ازشون عکس بگیریم اینجوری می تونیم ازشون بیگاری بکشیم . یه آه پرسوز کشید و ادامه داد : وااای من دلم لک زده برای کیش .
من : پایه ام فقط من می خوام یه کار دیگه بکنم .
آرش با کنجکاوی : چیکار کنی ؟
من : باید یه چیزی رو تو ماشین بترکونیم .
با چشای گشاد شده نگام کرد و گفت مثلا چی ؟
من با یه لبخند حرص درآر : یه چیزی که ماشین رو نابود کنه .
آرش : شوخیشم جالب نیس .
من : اما من جدی می گم .
آرش : مثلا داداشتنا .
من : دیوونه شدی من منظورم اینه که یه چیزی مثل بمب درس کنیم که آب خالی شه تو ماشین خیس شن یا یچیزی مثل این چرا جو می دی الکی ؟
آرش : آخه خیلی مطمئن حرف می زدی از اول واضح بگو دیگه .
من : اول باید سعی کنیم بمبه رو درس کنیم بعد ادامه نقشه رو می کشیم .
آرش : اون با من .
من : باشه تا عصر وقت داری آمادش کنی .
آرش چشمکی زد و گفت : تموم شده بدون . من : منم با آیدا هماهنگ می کنم که کمکون کنه چطوره ؟
آرش : عااااالی
من : پس برو که خیلی کار دارم .
چشمکی زد و از اتاق زد بیرون
تند شماره آیدا رو گرفتم و ماجرا رو سر بسته توضیح دادم که اونم گفت میاد تا کمکون کنه .
ماجرا از این قراره که من و آرش از دست پسرا عصبی ایم چون صبح زود بیدارمون کردن این شد که یه نقشه تمیز ریخیم تا حسابشون رو برسیم .
خالی از لطف نیس که می خوایم یه فیلم خوشگل ازشون منتشر کنیم که گذاشتم پای آیدا .
آرش یه تک زد رو گوشیم با ماشین یکی از دوستای آرش ( صرفا جهت شناسایی نشدن ) ازشون با فاطله حرکت می کردیم .
یه نگاه به آیدا کردم وقتی آماده باش داد و جاده هم که خلوت بود فوری اون دکمه رو فشار دادم که همزمان شد با منفجر شدن یچیزی تو ماشین .
کیارش با سرعت زد رو ترمز و یه جا نگه داشت ما هم فاصلمون رو تنظیم کردیم تا نبیننمون لباس یکدست مشکی هم پوشیده بودیم .
آرش زد زیر خنده و گفت : عاااالی بود .
کیارش با عصبانیتی بی صابقه از ماشین پایین اومد و به اطراف نگاه کرد دوست دخترش هم از اینور بیرون اومد .
کل آرایشه دختره پخش شده بود و شبیه میمونا شده بود خاک تو سر سلیقه اش واقعا .
ماشین که خیس بود نمی تونستن حرکت کنن ولی فک کنم کیارش زنگ زد آژانس دختره هم عصبی طول و عرض جاده رو طی می کرد .
با اوکی دادن آیدا بعد از اتمام فیلم فوری با سرعت از کنارشون رد شدیم و از جاده گذشتیم .
به خاطر موفقیتمون هم یه جشن کوچولو گرفتیم و آرش مهمونمون کرد و غذا هم نوش جان کردیم .
آیدا با عصبانیت نگام کرد : بسته دیگه کیارش که نابود شد حالا گیر دادین به شایان .
من : باید نتیجه کارشون رو ببینن
با اخم به آرش نگاه کردم : نقشت چیه ؟
آرش هم با یه لبخند ژکوند نگام کرد و گفت : باید پسرا رو تعقیب کنیم و وقتی با دوست دختراشون قرار گذاشتن ازشون عکس بگیریم اینجوری می تونیم ازشون بیگاری بکشیم . یه آه پرسوز کشید و ادامه داد : وااای من دلم لک زده برای کیش .
من : پایه ام فقط من می خوام یه کار دیگه بکنم .
آرش با کنجکاوی : چیکار کنی ؟
من : باید یه چیزی رو تو ماشین بترکونیم .
با چشای گشاد شده نگام کرد و گفت مثلا چی ؟
من با یه لبخند حرص درآر : یه چیزی که ماشین رو نابود کنه .
آرش : شوخیشم جالب نیس .
من : اما من جدی می گم .
آرش : مثلا داداشتنا .
من : دیوونه شدی من منظورم اینه که یه چیزی مثل بمب درس کنیم که آب خالی شه تو ماشین خیس شن یا یچیزی مثل این چرا جو می دی الکی ؟
آرش : آخه خیلی مطمئن حرف می زدی از اول واضح بگو دیگه .
من : اول باید سعی کنیم بمبه رو درس کنیم بعد ادامه نقشه رو می کشیم .
آرش : اون با من .
من : باشه تا عصر وقت داری آمادش کنی .
آرش چشمکی زد و گفت : تموم شده بدون . من : منم با آیدا هماهنگ می کنم که کمکون کنه چطوره ؟
آرش : عااااالی
من : پس برو که خیلی کار دارم .
چشمکی زد و از اتاق زد بیرون
تند شماره آیدا رو گرفتم و ماجرا رو سر بسته توضیح دادم که اونم گفت میاد تا کمکون کنه .
ماجرا از این قراره که من و آرش از دست پسرا عصبی ایم چون صبح زود بیدارمون کردن این شد که یه نقشه تمیز ریخیم تا حسابشون رو برسیم .
خالی از لطف نیس که می خوایم یه فیلم خوشگل ازشون منتشر کنیم که گذاشتم پای آیدا .
آرش یه تک زد رو گوشیم با ماشین یکی از دوستای آرش ( صرفا جهت شناسایی نشدن ) ازشون با فاطله حرکت می کردیم .
یه نگاه به آیدا کردم وقتی آماده باش داد و جاده هم که خلوت بود فوری اون دکمه رو فشار دادم که همزمان شد با منفجر شدن یچیزی تو ماشین .
کیارش با سرعت زد رو ترمز و یه جا نگه داشت ما هم فاصلمون رو تنظیم کردیم تا نبیننمون لباس یکدست مشکی هم پوشیده بودیم .
آرش زد زیر خنده و گفت : عاااالی بود .
کیارش با عصبانیتی بی صابقه از ماشین پایین اومد و به اطراف نگاه کرد دوست دخترش هم از اینور بیرون اومد .
کل آرایشه دختره پخش شده بود و شبیه میمونا شده بود خاک تو سر سلیقه اش واقعا .
ماشین که خیس بود نمی تونستن حرکت کنن ولی فک کنم کیارش زنگ زد آژانس دختره هم عصبی طول و عرض جاده رو طی می کرد .
با اوکی دادن آیدا بعد از اتمام فیلم فوری با سرعت از کنارشون رد شدیم و از جاده گذشتیم .
به خاطر موفقیتمون هم یه جشن کوچولو گرفتیم و آرش مهمونمون کرد و غذا هم نوش جان کردیم .
آیدا با عصبانیت نگام کرد : بسته دیگه کیارش که نابود شد حالا گیر دادین به شایان .
من : باید نتیجه کارشون رو ببینن
۲۰.۳k
۲۷ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.