اصلا گیریم ازدواج کردم

اصلاً گیریم ازدواج کردم
بچه دار شدم
بچه ام بزرگ شد
مدرسه رفت
خواندن یاد گرفت:
و یک روز بی هوا پرسید:
پدر!
این عاشقانه ها را برای مادر گفته ای؟
آن وقت چه بگویم؟

بگویم: نه عزیزم
برای
مادرت
مرد دیگری
شعر گفته است؟!
دیدگاه ها (۴)

‏بدون وحشت ، از خدا میپرسید کهآیا واقعا خیال میکند مخلوقاتش ...

یا مـن چشمِ او شفــــا....

...... شوهر من هم این کار را می کرد ...تا می گفتی بالای چشمت...

هی چند قدم میرفت ، وایمیستاد ...هی باز چند قدم میرفت ، باز و...

پارت معرفی

P²رفتیم پایین و سر میز غذا نشستیمم،ب: امروز روز خوبی برای من...

🔰 آن شب، شیفتۀ دین پدر شدم!📝 (خاطرهٔ فرزند آیت الله حائری شی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط