تقصیر خودم بود تو تقصیر نداری

تقصیر خودم بود، تو تقصیر نداری
چون خواب دم صبحی و تعبیر نداری

هر وقت زمانش برسد میرسی از راه
چون مرگی و یک ثانیه تاخیر نداری

عقل آمده با لشکرش اما تو چه ای دل؟
حتی سپر و نیزه و شمشیر نداری

ای بخت نگون بخت من امروز عوض شو
فردا که شود فرصت تغییر نداری

گفتی که وفادار بمانیم ؟ وفا چیست؟
چیزی ست که تو از بد تقدیر نداری

گفتم (سفر عشق مکن) بگذر و برگرد
برگرد اگر که (جگر شیر نداری)

هر روز نگاهت پی یک یار و دلت نیز!
ماندم که چرا چشم و دل سیر نداری؟!

تقصیر خودم بود دلم را به تو دادم
تقصیر خودم بود ، تو تقصیر نداری

مجید بابازاده

#عشق_یعنی_تو_شعر_یعنی_من
دیدگاه ها (۱)

این طرف مشتی صدف، آنجا كمی گِل ریختهموج، ماهی های عاشق را به...

که بود؟ شهره ی عالم به سست پیمانیوفا نکرد و دریغ از کمی پشیم...

بمان کنار من امشب، دوباره شعر بخوان تابرای هردویمان بعدِ گری...

هفت دریا را برایت غرق خون آورده امآسمان را پیش پایت سرنگون آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط