پارت

پارت ۱۳
گفتم : میدونی من کیم؟ من اولین زنه باند مافیام پس با من در نیوفت
دختره از ترس چشماش باز و بسته میشد خودم از خنده دروغی که داده بودم داشتم منفجر میشدم و بزور خودم رو گرفتم دستم رو شل کردم و دختره سریع دست دوستاشو گرفت و رفتن بیرون تشستم و قهقهه زدم از خنده تهیونگ با اخم و جدیت داشت نگاهم میکرد که خندمو قورت دادم
لین : چیزی شده؟
(مثل همیشه با اخم و عصبانیت )
تهیونگ: انگار خوشت اومده که در نقش زنم باشی
لین : سرت درد نکنه جای تشکرته؟ هیش
تهیونگ : من خودم از پسشون بر میومدم چهار تا دختر دبستانی ‌که بیشتر نبودن نیازی هم نبود بگی که شوهرتم
لین : نه اینکه من از خدامه زنه تو باشم؟(طعنه زد)

تهیونگ بلند شد و قهوه ای که سمتش بود رو کشید به طرفم
و راه افتاد به سمت ماشین سریع قهوه رو برداشتم و دنبالش رفتم دوتامون سوار شدیم خیلی اخمو بود واقعا که خیلی زِد حال بود ولی بازم جذاب بود
کمر بند هامون رو زدیم و حرکت کرد

(جدی و خشن مثل همیشه )
تهیونگ : تو این حرکات رزمی رو از کی یاد گرفتی ؟
لین : خب اگر یه بابای بوکسور داشته باشی همین میشه دیگه
تهیونگ : زیر گوش دختره چی گفتی؟ که انقدر ترسید
لین : امم راستش یه چیز مسخره
تهیونگ : درست توضیح بده
لین : گفتم که من اولین زن گروه مافیام و با من در نیوفت
خیلی مسخرست میدونم

تهیونگ یه دفعه زد کنار و گفت
(صدای بلند و خشن)
تهیونگ : چییی؟
لین : ترسیدم
(جدی و با خشونت)
تهیونگ : تو دیوونه ای چرا همچین حرفی رو زدی میدونی اگر به کسی بگن میان پیدات میکنن یجوری میکشنت که کسی حتی جنازت هم پیدا نکنه
لین : داری میترسونیم

سریع با سرعت حرکت کرد و دور زد نمیدونم میخواست کجا بره ولی واقعا سرعتش زیاد بود
دیدگاه ها (۵)

پارت ۱۴سریع با سرعت حرکت کرد و دور زد نمیدونم میخواست کجا بر...

نه ولی خدایی کت و شلوار به همه میاد

پارت ۱۲معروف به (v) الان توی سوپر مارکته داره اون چیزه رو می...

پارت ۱۱.وسط حرفم پرید و گفت(جدی و پر غرور)تهیونگ : راستی صور...

شیطانی به نام لین ۱ :یه شب بارونی، قلعه‌ی بی‌نهایت شاهد ورود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط