دریا حلبچهای
(۱)
[گویا]
عزیزم گویا که دلتنگم شدهای؟!
به این خاطر است که احوالت را نمیپرسم
خدا میداند که بعد از مرگ هم
دیگر در طلب عشق، دست دیگری را نخواهم گرفت.
...
عزیزم گویا نمیدانی و
خیالات عجیبی با خودت کردهای!
نمیتوانم خودم را به نادانی بزنم
و متوجه نشوم چه کسی مرا کم دوست دارد.
...
عزیزم گویا چنین شنیدهای؟!
که من بعد از رفتنت، دوباره عاشق شدهام!
نه! مگر در این زندگی چند نفر مثل تو پیدا میشود؟!
و من خوش باشم بعد از تو تا زمان مرگ.
...
بعد از آن همه عاشق شدن
فکر نکنم که فراموش کرده باشی عزیزم
تو کسی بودی که من بخاطرش زنده بودم
و از خودم بیشتر دوستش میداشتم.
...
عزیزم نکند دلت، تنگ من بشود!
تحمل دلتنگی تو را ندارم!
از زمان آشناییمان تا حالا
فقط برای تو بودم و فقط برای تو میمیرم.
شعر: #دریا_حلبچهای (شاعر کورد عراقی)
برگردان: #زانا_کوردستانی
[گویا]
عزیزم گویا که دلتنگم شدهای؟!
به این خاطر است که احوالت را نمیپرسم
خدا میداند که بعد از مرگ هم
دیگر در طلب عشق، دست دیگری را نخواهم گرفت.
...
عزیزم گویا نمیدانی و
خیالات عجیبی با خودت کردهای!
نمیتوانم خودم را به نادانی بزنم
و متوجه نشوم چه کسی مرا کم دوست دارد.
...
عزیزم گویا چنین شنیدهای؟!
که من بعد از رفتنت، دوباره عاشق شدهام!
نه! مگر در این زندگی چند نفر مثل تو پیدا میشود؟!
و من خوش باشم بعد از تو تا زمان مرگ.
...
بعد از آن همه عاشق شدن
فکر نکنم که فراموش کرده باشی عزیزم
تو کسی بودی که من بخاطرش زنده بودم
و از خودم بیشتر دوستش میداشتم.
...
عزیزم نکند دلت، تنگ من بشود!
تحمل دلتنگی تو را ندارم!
از زمان آشناییمان تا حالا
فقط برای تو بودم و فقط برای تو میمیرم.
شعر: #دریا_حلبچهای (شاعر کورد عراقی)
برگردان: #زانا_کوردستانی
- ۶.۴k
- ۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط